𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟑
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟑
لبای دختر سرخابی بود. خیلی، خیلی نرم به نظر میومد. مثل مارشمالو . دختر خیلی خیلی زیبا خوابیده بود. مثل فرشته ها. تهیونگ هر کاری کرد نتونست از دختر چشم برداره. هرچی بیشتر به دختر نگاه میکرد زیبایی دختر بیشتر میشد. هر لحظه تمایلش به س*ک*س بیشتر میشد. ولی....... قلبش بهش اجازه نمیداد به دختر نزدیک شه. آروم دست هاشو آروم روی موهای دختر نوازش داد. یواش یواش به دختر نزدیک شدن عطر موهای دختر رو وارد ریه هاش کرد. همون حس گرم و خوبیو داشت که هنگام س*ک*س بهش دست میداد. تاصبح از دختر چشم بر نداشت. بیدار بود و به دختر نگاه میکرد. دختر آروم آروم چشماشو باز کرد. بغض کرده بود. به بدنش دست زد اما بلافاصله تعجب کرد. روی بدنش اثری از زخم ، خون مردگی و پارگی لباس نبود. دقیقا همونجور بود که اومده بود. چشم چرخوند و اتاقو نگاه کرد. درست در کنارش چشم های درخشانی بود که با عشق نگاهش میکرد: اوه قربان صبحتون بخیر.
_ صبح تو هم بخیر.
_ قربان دیشب شب خوبی داشتید؟
_ البته. خیلی لذت بردم.
_ ولی قربان شما که......
زمزمه وار گفت: بیبی گرل .
سرشو تو گردن دختر فرو برد و غرق در بوسه کرد. بعد از چند ثانیه از دختر جدا شد.
_ قربان میتونم مرخص شم؟
_ اره میتونی.
_ متشکرم.
دختر رفت. بعد از رفتن دختر تهیونگ پوزخندی زد : کیم ا/ت.
زمزمه میکرد : کیم ا/ت .
لایک یادتون نره 💖
حالم خوب نبود گفتم براتون بزارم. وقتی میزارم براتون حالم بهتر میشه. 🙂
لبای دختر سرخابی بود. خیلی، خیلی نرم به نظر میومد. مثل مارشمالو . دختر خیلی خیلی زیبا خوابیده بود. مثل فرشته ها. تهیونگ هر کاری کرد نتونست از دختر چشم برداره. هرچی بیشتر به دختر نگاه میکرد زیبایی دختر بیشتر میشد. هر لحظه تمایلش به س*ک*س بیشتر میشد. ولی....... قلبش بهش اجازه نمیداد به دختر نزدیک شه. آروم دست هاشو آروم روی موهای دختر نوازش داد. یواش یواش به دختر نزدیک شدن عطر موهای دختر رو وارد ریه هاش کرد. همون حس گرم و خوبیو داشت که هنگام س*ک*س بهش دست میداد. تاصبح از دختر چشم بر نداشت. بیدار بود و به دختر نگاه میکرد. دختر آروم آروم چشماشو باز کرد. بغض کرده بود. به بدنش دست زد اما بلافاصله تعجب کرد. روی بدنش اثری از زخم ، خون مردگی و پارگی لباس نبود. دقیقا همونجور بود که اومده بود. چشم چرخوند و اتاقو نگاه کرد. درست در کنارش چشم های درخشانی بود که با عشق نگاهش میکرد: اوه قربان صبحتون بخیر.
_ صبح تو هم بخیر.
_ قربان دیشب شب خوبی داشتید؟
_ البته. خیلی لذت بردم.
_ ولی قربان شما که......
زمزمه وار گفت: بیبی گرل .
سرشو تو گردن دختر فرو برد و غرق در بوسه کرد. بعد از چند ثانیه از دختر جدا شد.
_ قربان میتونم مرخص شم؟
_ اره میتونی.
_ متشکرم.
دختر رفت. بعد از رفتن دختر تهیونگ پوزخندی زد : کیم ا/ت.
زمزمه میکرد : کیم ا/ت .
لایک یادتون نره 💖
حالم خوب نبود گفتم براتون بزارم. وقتی میزارم براتون حالم بهتر میشه. 🙂
۱۴.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.