ازدواج اجباریp9
ات:جواب دادم بابام بود
مکالمه ات و باباش
الو بابا
پت:کجایین شما
ات:داریم میایم
رفتیم و غذا ها رو دادیم
راستش کوک رو دوست داشتم ولی
سعی میکردم بهش نزدیک نشم
چون ممکنه اون ی دختر باز باشه
اههه اصن ولش کن
بعد اعصابم خورد شد برای همین رفتم وسط گفتم پاشین بریم دیگه مگه شما
الافید انقد میشینید(داد)
کوک:سعی کردم به
ات نزدیک شم
ولی اون نمیخواست
و فکر میکرد دختر بازم
برای همین گفتم بیاد مدرک بدم
گفت بهم نزدیک نشو تا اون موقع
منم مجبور شدم
نزدیکش نشم بعد
رفتیم غذا بخوریم
ات زیاد معلوم بود اشتها نداره
بعد اینکه غذا تموم
شد چند دقیقه نشده بود که
ات با داد گفت مگه شما بیکارید
مکالمه ات و باباش
الو بابا
پت:کجایین شما
ات:داریم میایم
رفتیم و غذا ها رو دادیم
راستش کوک رو دوست داشتم ولی
سعی میکردم بهش نزدیک نشم
چون ممکنه اون ی دختر باز باشه
اههه اصن ولش کن
بعد اعصابم خورد شد برای همین رفتم وسط گفتم پاشین بریم دیگه مگه شما
الافید انقد میشینید(داد)
کوک:سعی کردم به
ات نزدیک شم
ولی اون نمیخواست
و فکر میکرد دختر بازم
برای همین گفتم بیاد مدرک بدم
گفت بهم نزدیک نشو تا اون موقع
منم مجبور شدم
نزدیکش نشم بعد
رفتیم غذا بخوریم
ات زیاد معلوم بود اشتها نداره
بعد اینکه غذا تموم
شد چند دقیقه نشده بود که
ات با داد گفت مگه شما بیکارید
۹.۶k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.