"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 69
ویو ا/ت
صبح طبق معمول باز از خواب دیر بلند شدم.رفتم دستشویی صورتمو شستم جونگکوک نبود توی اتاق حدس زدم که رفته باشه پایین.
رفتم پایین که دیدم دارن میز صبحانه رو جمع میکنن.از اونجایی که زیاد صبحونه خور نیستم و این چند وقت زیاد صبحونه میخورم یعنی بخوام بهتر بگم زیاد گشنم میشه صبحونه هم میخورم😁.سریع بدون معطلی رفتم نشستم سر سفره و گفتم:
ا/ت: سلام.ببخشید من یکم دیر از خواب بیدار شدم اگر میشه من صبحونم رو بخورم بعدش خودم میز رو جمع میکنم.
پ/کوک: احتیاج نیست ا/ت صبحونتو بخور حاضر شو بریم*لبخند*
ا/ت: چشم
م/کوک: ا/ت هر چی دوست داری بخور باشه؟
ا/ت: باشه*تعجب*
فکر کنم جونگکوک باهاشون صحبت کرده که اینجوری خوب شدن ولی از وقتی که اومدم پایین جونگکوک رو ندیدم پس کی باهاشون حرف زده؟حتما زودتر باهاشون حرف زده کنجکاو شدم میخواستم از مادر بپرسم که جونگکوک کجاست که دیدم گوشیش زنک خوردو رفت بیرون بنابراین از پدر پرسیدم.
ا/ت: پدر جونگکوک کجاست؟
پ/کوک: با سی جون رفته بیرون کار داشتن.دیگه فکر کنم 15 مین دیگه برسن خونه.
ا/ت: اها اوکی*دهن پر*
بعد از اینکه غذامو خوردم و تموم شد سریع رفتم بالا وسایلمو برداشتوو لباسامو عوض کردم اومدم پایین که دیدم جونگکوکو سی جون برگشتند.
رفتم پیش جونگکوک کولمو دادم بهش تا بزاره داخل ماشین بعدشم از سی جونو بقیه خداحافظی کردمو سوار ماشین شدم.
یکم که از رفتنمون میگذشت حالم بد شد و داشتم میاوردم بالا نمیتونستم به جونگکوک بگم جون دستم روی دهنم بود اما چون مادر پشت نشسته بود و پدر جلو مادر سریع متوجه شد و به جونگکوک گفت که بزنه کنار.
سریع ماشینو زد کنار پیاده شدم هر جی خورده بودم اوردم بالا.
دستام میلرزیدن سرفه میکردم مادر پیشم بود جونگکوک هم برام اب اورد.
پ/کوک: ا/ت میخوای بریم دکتر بعد بریم خونه؟*نگران*
ا/ت: نه من خوبم*سرفه*
م/کوک: ا/ت لج نکن شاید حالت بدتر بشه*نگران*
ادامه دارد...
پارت 69
ویو ا/ت
صبح طبق معمول باز از خواب دیر بلند شدم.رفتم دستشویی صورتمو شستم جونگکوک نبود توی اتاق حدس زدم که رفته باشه پایین.
رفتم پایین که دیدم دارن میز صبحانه رو جمع میکنن.از اونجایی که زیاد صبحونه خور نیستم و این چند وقت زیاد صبحونه میخورم یعنی بخوام بهتر بگم زیاد گشنم میشه صبحونه هم میخورم😁.سریع بدون معطلی رفتم نشستم سر سفره و گفتم:
ا/ت: سلام.ببخشید من یکم دیر از خواب بیدار شدم اگر میشه من صبحونم رو بخورم بعدش خودم میز رو جمع میکنم.
پ/کوک: احتیاج نیست ا/ت صبحونتو بخور حاضر شو بریم*لبخند*
ا/ت: چشم
م/کوک: ا/ت هر چی دوست داری بخور باشه؟
ا/ت: باشه*تعجب*
فکر کنم جونگکوک باهاشون صحبت کرده که اینجوری خوب شدن ولی از وقتی که اومدم پایین جونگکوک رو ندیدم پس کی باهاشون حرف زده؟حتما زودتر باهاشون حرف زده کنجکاو شدم میخواستم از مادر بپرسم که جونگکوک کجاست که دیدم گوشیش زنک خوردو رفت بیرون بنابراین از پدر پرسیدم.
ا/ت: پدر جونگکوک کجاست؟
پ/کوک: با سی جون رفته بیرون کار داشتن.دیگه فکر کنم 15 مین دیگه برسن خونه.
ا/ت: اها اوکی*دهن پر*
بعد از اینکه غذامو خوردم و تموم شد سریع رفتم بالا وسایلمو برداشتوو لباسامو عوض کردم اومدم پایین که دیدم جونگکوکو سی جون برگشتند.
رفتم پیش جونگکوک کولمو دادم بهش تا بزاره داخل ماشین بعدشم از سی جونو بقیه خداحافظی کردمو سوار ماشین شدم.
یکم که از رفتنمون میگذشت حالم بد شد و داشتم میاوردم بالا نمیتونستم به جونگکوک بگم جون دستم روی دهنم بود اما چون مادر پشت نشسته بود و پدر جلو مادر سریع متوجه شد و به جونگکوک گفت که بزنه کنار.
سریع ماشینو زد کنار پیاده شدم هر جی خورده بودم اوردم بالا.
دستام میلرزیدن سرفه میکردم مادر پیشم بود جونگکوک هم برام اب اورد.
پ/کوک: ا/ت میخوای بریم دکتر بعد بریم خونه؟*نگران*
ا/ت: نه من خوبم*سرفه*
م/کوک: ا/ت لج نکن شاید حالت بدتر بشه*نگران*
ادامه دارد...
۲.۷k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.