ابنبات ترش. پارت 25
به حرف های جیهوپ اهمیتی ندادیم و فیلم رو گزاشتیم.
ولی من دیدم اون طعم چیپس مورد علاقه ام رو نداریم و یکم دور تر از خونه یه سوپر مارکت کوچولو قدیمی بود .
یه کت نازک پوشیدم و گفتم تا نیومدم فیلم رو پلی نکنن.
از ساختمون آروم اومدم بیرون
حی کردم یکی داره نگاهم می کنه
ولی حس ها می تونن اشتباه کنن
برای همین گوشیم رو در آوردم و پشت سرم رو چک کردم.
یه عابر معمولی سیاه پوشیده پشتم بود.
ترسم کم شد.
کم کم زاه های کوچه پس که ای شروع شد و وقتی فهمیدم اون فرد هنوزم دنبالمه یکم ترسیدم.
کم کم ۱۰ تا کوچه رو پیچیدم .
احتمال این که یکی اینقدر با آدم هم مسیر باشه ،اونم اون ساعت شب ،یکم عجیب و غیر واقعی بود.
برای اطمینان چنتا کوچه ی دیگه رو هم پیچیدم
سر اخری دیگه دیدم نیست
گفتم حتما ترسم الکی بوده
موقع برگشت اشتباهی به یه بن بست خیلی تاریکرسیدم وقتی خواستم برگردم یکی از پشت منو گرفت و یه چاقو گزاشت روی گردنم
یکم که روم رو برگردوندم دیدم طرف کلاه سرش داره و بدن نسبتا چاق تری به اون کسی که دنبالم بود داره .
طرف کیفم رو گرفت .
با صدای دستکاری شده ای گفت : همین الان اینجا می خوابی و آروم بدون هیچ صدایی لباساتو رو درمیاری وگرنه این چاقوی زیر گلوت رو صاف بهت فرو می کنم .
چشم غره ای رفتم
ولی چون پشتم بود ندید .
تمام قدرتم رو جمع کردن و دست طرف رو گاز گرفتم و زمانی که دستش رو آورد پایین دستش رو جوری که بشکنه محکم چرخوندم وبه یه گلد محکم به پاهاش زدم و طرف پخش زمین شد .
همون موقع تهیونگ رسید و من رو در حال بستن دست اون مرد با بند کیفم دید .
گفتم : تهیونگ اینجا چیکار می کنی؟
تهیونگ: اومده بودم بدو ام ،اتفاقی تو رو دیدم
با خودم گفتم چرا یکی دیر وقت باید توی این همه کوچه پس کوچه بدو عه؟ چرا لباساش یه جور عجیبی برام اشناس؟
تهیونگ: خب انگار خودت از پس این مرتیکه بر اومدی ،یادم رفته بود چه خواهر وحشی ای تربیت کردم.
بعد زنگ زد پلیس و اومدن مرده رو بردن و منم یه شکایت براش پر کردم بعد منو برگردوند خونه جیهوپ و تو راه برام خوردنی گرفت
وقتی رسیدیم خونه دیدم این دوتا رفیق منو فراموش کردن و فیلم رو شروع کردن.
جیهوپ اومد بغلم
جیهوپ: ا/ت خیلی ترسیدم،باورت نمیشه اقاعه یه دختره رو تو کوچه گیر آورد و چاقو گزاشته بود زیر گلوش ،خیلی ترسناک بود. راستی چرا اینقدر دیر کردی؟
نخواستم بترسونمش : جیهوپ توی راه تهیونگ رو دیدم برای همین برگشتنم طول کشید
یونگی هم که روی مبل خوابش برده بود
جیهوپ: یونگی اصلا فیلم بین خوبی نیست،سر ۵ دقیقه اول خوابید و من رو با این صحنه های ترسناک تنها گذاشت.هر چی گفتم هم صبر نکرد تا تو بیای ،خیلی نامرده
ولی تو از اونم بد تری که منو با فیلم فوق ترسناک های یونگی تنها گزاشتی
ولی خوشحالم برگشتی ا/ت
ولی من دیدم اون طعم چیپس مورد علاقه ام رو نداریم و یکم دور تر از خونه یه سوپر مارکت کوچولو قدیمی بود .
یه کت نازک پوشیدم و گفتم تا نیومدم فیلم رو پلی نکنن.
از ساختمون آروم اومدم بیرون
حی کردم یکی داره نگاهم می کنه
ولی حس ها می تونن اشتباه کنن
برای همین گوشیم رو در آوردم و پشت سرم رو چک کردم.
یه عابر معمولی سیاه پوشیده پشتم بود.
ترسم کم شد.
کم کم زاه های کوچه پس که ای شروع شد و وقتی فهمیدم اون فرد هنوزم دنبالمه یکم ترسیدم.
کم کم ۱۰ تا کوچه رو پیچیدم .
احتمال این که یکی اینقدر با آدم هم مسیر باشه ،اونم اون ساعت شب ،یکم عجیب و غیر واقعی بود.
برای اطمینان چنتا کوچه ی دیگه رو هم پیچیدم
سر اخری دیگه دیدم نیست
گفتم حتما ترسم الکی بوده
موقع برگشت اشتباهی به یه بن بست خیلی تاریکرسیدم وقتی خواستم برگردم یکی از پشت منو گرفت و یه چاقو گزاشت روی گردنم
یکم که روم رو برگردوندم دیدم طرف کلاه سرش داره و بدن نسبتا چاق تری به اون کسی که دنبالم بود داره .
طرف کیفم رو گرفت .
با صدای دستکاری شده ای گفت : همین الان اینجا می خوابی و آروم بدون هیچ صدایی لباساتو رو درمیاری وگرنه این چاقوی زیر گلوت رو صاف بهت فرو می کنم .
چشم غره ای رفتم
ولی چون پشتم بود ندید .
تمام قدرتم رو جمع کردن و دست طرف رو گاز گرفتم و زمانی که دستش رو آورد پایین دستش رو جوری که بشکنه محکم چرخوندم وبه یه گلد محکم به پاهاش زدم و طرف پخش زمین شد .
همون موقع تهیونگ رسید و من رو در حال بستن دست اون مرد با بند کیفم دید .
گفتم : تهیونگ اینجا چیکار می کنی؟
تهیونگ: اومده بودم بدو ام ،اتفاقی تو رو دیدم
با خودم گفتم چرا یکی دیر وقت باید توی این همه کوچه پس کوچه بدو عه؟ چرا لباساش یه جور عجیبی برام اشناس؟
تهیونگ: خب انگار خودت از پس این مرتیکه بر اومدی ،یادم رفته بود چه خواهر وحشی ای تربیت کردم.
بعد زنگ زد پلیس و اومدن مرده رو بردن و منم یه شکایت براش پر کردم بعد منو برگردوند خونه جیهوپ و تو راه برام خوردنی گرفت
وقتی رسیدیم خونه دیدم این دوتا رفیق منو فراموش کردن و فیلم رو شروع کردن.
جیهوپ اومد بغلم
جیهوپ: ا/ت خیلی ترسیدم،باورت نمیشه اقاعه یه دختره رو تو کوچه گیر آورد و چاقو گزاشته بود زیر گلوش ،خیلی ترسناک بود. راستی چرا اینقدر دیر کردی؟
نخواستم بترسونمش : جیهوپ توی راه تهیونگ رو دیدم برای همین برگشتنم طول کشید
یونگی هم که روی مبل خوابش برده بود
جیهوپ: یونگی اصلا فیلم بین خوبی نیست،سر ۵ دقیقه اول خوابید و من رو با این صحنه های ترسناک تنها گذاشت.هر چی گفتم هم صبر نکرد تا تو بیای ،خیلی نامرده
ولی تو از اونم بد تری که منو با فیلم فوق ترسناک های یونگی تنها گزاشتی
ولی خوشحالم برگشتی ا/ت
۹.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.