تا اینکه محمد گفت :خشگله معرفی نمیکنی
تا اینکه محمد گفت :خشگله معرفی نمیکنی
مهسا :من مهسا هسم 19 سالمه پدر مادرمو از دست دادم ولی با عسل دوستم زندگی میکنم
محمد: منم محمدم 19 ساله
مهسا: خوشبختم
محمد :همچنین
رفتیم غذا خوردیم و رفتیم استخر 😁😁
خیلی کیف داد
(تو ذهن محمد)
از دختر خوشم اومده دختر خوبیه اره درسته من هر دختری رو اذیت میکنم و ولش میکنم ولی این فرق داره انگار داره صدام میزنه که عاشقتم
هوفف نمیدونم چیکار کنم
زنگ رفیقم زدم گفتم که امشب میام خونه تو
نمیتونستم تو این سرو وز برم خونه خودم
هیچی بعد که شنا کردیم خودمون رو خشک کردیم و رفتیم تو ماشین
(ذهن مهسا)
واقعا خوش گذشت منو رسوند خونه رفتم کلید انداختم رفتم داخل خونه دیدم خونه ریخته گوشی عسل شکسته بود افتاده بود اشکم در اومد سری زنگ محمد زدم جریان رو گفتم اونم زود اومد
محمد :چی شده چی شده
مهسا:😢😢😢محمد خونه رو دزد زده کسی نیست گوشی عسل افتاده کف خونه شکسته
محمد : باشه تو اروم باش بیا بشین تا برات اب بیارم ( رفتم براش اب اوردم دادم بهش خورد ) تا اینکه 💜💜
18 لایک
7کامنت
مهسا :من مهسا هسم 19 سالمه پدر مادرمو از دست دادم ولی با عسل دوستم زندگی میکنم
محمد: منم محمدم 19 ساله
مهسا: خوشبختم
محمد :همچنین
رفتیم غذا خوردیم و رفتیم استخر 😁😁
خیلی کیف داد
(تو ذهن محمد)
از دختر خوشم اومده دختر خوبیه اره درسته من هر دختری رو اذیت میکنم و ولش میکنم ولی این فرق داره انگار داره صدام میزنه که عاشقتم
هوفف نمیدونم چیکار کنم
زنگ رفیقم زدم گفتم که امشب میام خونه تو
نمیتونستم تو این سرو وز برم خونه خودم
هیچی بعد که شنا کردیم خودمون رو خشک کردیم و رفتیم تو ماشین
(ذهن مهسا)
واقعا خوش گذشت منو رسوند خونه رفتم کلید انداختم رفتم داخل خونه دیدم خونه ریخته گوشی عسل شکسته بود افتاده بود اشکم در اومد سری زنگ محمد زدم جریان رو گفتم اونم زود اومد
محمد :چی شده چی شده
مهسا:😢😢😢محمد خونه رو دزد زده کسی نیست گوشی عسل افتاده کف خونه شکسته
محمد : باشه تو اروم باش بیا بشین تا برات اب بیارم ( رفتم براش اب اوردم دادم بهش خورد ) تا اینکه 💜💜
18 لایک
7کامنت
۳.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.