فصل دوم پارت 4
+قبلا عاشق کسی بودی؟
تهیونگ :اوممم آره
+تو قصره حتما؟
تهیونگ: نه
+می تونست الان جای من اون کنارت باشه :)
تهیونگ : یاااا چاگی این چه حرفیه میزنی اون همین الانم کنارمه
+مسخره کردن کار قشنگی نیستا
کوک :خرگوشی رو دیدم که بین علفاس پس بهترین موقع برای شکارشه
هارو : بهتر نیست حیوونای بزرگ ترو شکار کنید سرورم آخه این
کوک: نه.... شلیک کردم ولی به هدف نخورد فقط صدای بلندی ایجاد کرد که بعدش صدای جیغ اومد به سمت منبع صدا رفتیم ولی کسی نبود بجز یه شی براق
تهیونگ : چاگی آروم باش حتما اومدن واسه شکار
+ولی با صلاح گرم؟... تروخدا بیا بریم من میترسم
تهیونگ :مثل اینکه اومدن بفهمن این صدای جیغ چی بوده شک نداشتم اون اسبا اسباب سلطنتی بودن واین نشونه چیه؟ باید هرچی سریع تر یه وو رو دور کنم از اینجا....... چاگی آروم باش من کنارتم خب
+اگه از افراد قصر باشن چی
تهیونگ :پس بهتر نیس عجله کنیم؟
+آره بریم+با عجله ای که کردیم گفتم که الانه بچه طوریش شه ولی خب خطر رفع شد به شهر رسیدیم و موتجه شدم سنجاق سرم نیست نمی دونم چرا همیشه همرام بود ولی الان نیستش حالا چیکار کنم.... تهیونگا....
تهیونگ : بله
+من یه چیزمو گم کردم :))))
تهیونگ : یعنی میگی تو جنگل گمش کردی ؟
+فک کنم
تهیونگ : باید بیخالش شیم ممکنه بهشون بر بخوریم
+لطفااا اگه اونا پیداش کنن فرقی نداره با اینکه ندیده پیدامون کردن
تهیونگ : چی بوده؟؟
+ سنجاق سری که کوک بهم داد
تهیونگ : لبخندی از سر عصبانیت زدم و گفتم.... برا چی باید اصلا داشته باشیش و همراه خودت این ورو اون ور ببریش؟؟+ته خواهش می کنم بیا بریم پیداش کنیم اون تنها نشونه پدر بچمه که یه وقت اگه تو خطر افتاد.....
تهیونگ : قرار نیست هیچ اتفاقی بیفته منو باش که فک می کردم تنها مردتم ولی تو هنوز به اون فک می کنی
شرط بزارم؟؟؟ :)))) شب خوش
تهیونگ :اوممم آره
+تو قصره حتما؟
تهیونگ: نه
+می تونست الان جای من اون کنارت باشه :)
تهیونگ : یاااا چاگی این چه حرفیه میزنی اون همین الانم کنارمه
+مسخره کردن کار قشنگی نیستا
کوک :خرگوشی رو دیدم که بین علفاس پس بهترین موقع برای شکارشه
هارو : بهتر نیست حیوونای بزرگ ترو شکار کنید سرورم آخه این
کوک: نه.... شلیک کردم ولی به هدف نخورد فقط صدای بلندی ایجاد کرد که بعدش صدای جیغ اومد به سمت منبع صدا رفتیم ولی کسی نبود بجز یه شی براق
تهیونگ : چاگی آروم باش حتما اومدن واسه شکار
+ولی با صلاح گرم؟... تروخدا بیا بریم من میترسم
تهیونگ :مثل اینکه اومدن بفهمن این صدای جیغ چی بوده شک نداشتم اون اسبا اسباب سلطنتی بودن واین نشونه چیه؟ باید هرچی سریع تر یه وو رو دور کنم از اینجا....... چاگی آروم باش من کنارتم خب
+اگه از افراد قصر باشن چی
تهیونگ :پس بهتر نیس عجله کنیم؟
+آره بریم+با عجله ای که کردیم گفتم که الانه بچه طوریش شه ولی خب خطر رفع شد به شهر رسیدیم و موتجه شدم سنجاق سرم نیست نمی دونم چرا همیشه همرام بود ولی الان نیستش حالا چیکار کنم.... تهیونگا....
تهیونگ : بله
+من یه چیزمو گم کردم :))))
تهیونگ : یعنی میگی تو جنگل گمش کردی ؟
+فک کنم
تهیونگ : باید بیخالش شیم ممکنه بهشون بر بخوریم
+لطفااا اگه اونا پیداش کنن فرقی نداره با اینکه ندیده پیدامون کردن
تهیونگ : چی بوده؟؟
+ سنجاق سری که کوک بهم داد
تهیونگ : لبخندی از سر عصبانیت زدم و گفتم.... برا چی باید اصلا داشته باشیش و همراه خودت این ورو اون ور ببریش؟؟+ته خواهش می کنم بیا بریم پیداش کنیم اون تنها نشونه پدر بچمه که یه وقت اگه تو خطر افتاد.....
تهیونگ : قرار نیست هیچ اتفاقی بیفته منو باش که فک می کردم تنها مردتم ولی تو هنوز به اون فک می کنی
شرط بزارم؟؟؟ :)))) شب خوش
۳۸.۹k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.