(پایان ما)
«پارت چهارم»
_آملیا؟داری به مسائل ریاضی فکر میکنی درسته؟! اگر چیز مهمی به جز این بود خجالت نکش ما رو هم در جریان بزار.!
معلممان فکر میکند با این حرف های مسخره میتواند خودش را نمک خانه ی ما بکند؟! . من هم کم نمیارم و میگم...
+ عااام نه فقط میخواستم بدونم شما این حرف های نمکیو از کجا میارید ؟ لطفاً دربارش ما رو در جریان بزارید که ما هم بقیه رو شاد کنیم.
کلاس روی هوا میرود و بچه ها میخندند.
خب عصبی بودم چکار کنم .
خوشبختانه بچه های کلاس پی حرفم را گرفتند وگرنه الان دیگر زنده نبودم.
زنگ تفریح به صدا در می آید و من غذایم را بر میدارم و با جنا و رز به حیاط میروم و رز از مسئله صبح حرف زد .
_آملیا اون واقعاً مایک بود؟
غذا توی گلویم میپرد و میگویم
+آره یعنی نه . در واقع نمیدونم و فکر میکنم مایک بوده چون...
نمیتوانم بگویم چون بوی او را میداد و دوچرخه قرمز داشت و وقتی دیدمش شاد شدم و قلبم مثل همان وقت که مایک را میدیدم تند میزد چون نمیخواهم بفهمند که حسی به او داشتم.
_چون؟
+ پسر بود.
چرا این را گفتم الان دیگر دیره و جنا و رز از خنده روده بر میشن.
_یعنی چون پسر بود.
زنگ ناهار تمام شد و الان به کلاس آخر میرویم.
معلممان مریض است و این زنگ معلم نداریم بنابراین میخوابم
و زنگ که تمام شد به خانه بر میگردم.
_آملیا؟داری به مسائل ریاضی فکر میکنی درسته؟! اگر چیز مهمی به جز این بود خجالت نکش ما رو هم در جریان بزار.!
معلممان فکر میکند با این حرف های مسخره میتواند خودش را نمک خانه ی ما بکند؟! . من هم کم نمیارم و میگم...
+ عااام نه فقط میخواستم بدونم شما این حرف های نمکیو از کجا میارید ؟ لطفاً دربارش ما رو در جریان بزارید که ما هم بقیه رو شاد کنیم.
کلاس روی هوا میرود و بچه ها میخندند.
خب عصبی بودم چکار کنم .
خوشبختانه بچه های کلاس پی حرفم را گرفتند وگرنه الان دیگر زنده نبودم.
زنگ تفریح به صدا در می آید و من غذایم را بر میدارم و با جنا و رز به حیاط میروم و رز از مسئله صبح حرف زد .
_آملیا اون واقعاً مایک بود؟
غذا توی گلویم میپرد و میگویم
+آره یعنی نه . در واقع نمیدونم و فکر میکنم مایک بوده چون...
نمیتوانم بگویم چون بوی او را میداد و دوچرخه قرمز داشت و وقتی دیدمش شاد شدم و قلبم مثل همان وقت که مایک را میدیدم تند میزد چون نمیخواهم بفهمند که حسی به او داشتم.
_چون؟
+ پسر بود.
چرا این را گفتم الان دیگر دیره و جنا و رز از خنده روده بر میشن.
_یعنی چون پسر بود.
زنگ ناهار تمام شد و الان به کلاس آخر میرویم.
معلممان مریض است و این زنگ معلم نداریم بنابراین میخوابم
و زنگ که تمام شد به خانه بر میگردم.
۱.۰k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.