p5
س:مسخرمکردیننننن مگه من بازیچهتونم
ش:اروم باش
ته:ببین سقیان ....تو زن ۱۲هم من و شوگایی تو میتونی وارث بیاری
س:خب
ش:هیچی....قراره دو وارث بیاری تا اگه خواستی بری به دنیای خودت و با یه بدن دیگه متولد بشی تویه خانواده دیگه
ته:ولی اگه نخوای میمونی پیشمون و زنای ۱۱هامون رو ول میکنیم و تو میمونی
ش:نه اینطور نیس
ته:چرا نباشه؟
ش:....
ته:شوگا...نگو که
ش:ن نه
ته:بی ش......
ش:ته
ته:خیلی.......
ش:بسهههه
ته....
ش:دل من مگه دل نیس
س:
همینجوری داشتن بحث میکردنکه پنجره باز بود و جای بزرگی داشت چون منم کوچولو موچولو بودم میتونستم بپرم و بدوئم
با سختی (به خاطر لباس)از پنجره پریدم و(کلبس...طبقاتی نیس)اونقدر دویدم که دیگه وایستادمو یه مفسی کشیدم ولی...وقتی سرم رو بلند کردم یه جایی بودم که نه موجودی بود نه ابی هیچی نبود فقط درخت فقط...
دیگه داشتم میترسیدم نشستمرو زمین و پاهامرو جمع کردم بغلش کردم
که یه صدایی اومد
برگشتم دیدم یکی با موهای طلایی پشتمه ...چقدر خوشگله
ثامر:تو کی ای؟
س:من سقیانم
ثامر:پس همون دختر تویی
س:کدومدختر
ثامر:همونیکه شوگایی من قراره باهاش ازدواج کنه و وارث بیاره
ش:اروم باش
ته:ببین سقیان ....تو زن ۱۲هم من و شوگایی تو میتونی وارث بیاری
س:خب
ش:هیچی....قراره دو وارث بیاری تا اگه خواستی بری به دنیای خودت و با یه بدن دیگه متولد بشی تویه خانواده دیگه
ته:ولی اگه نخوای میمونی پیشمون و زنای ۱۱هامون رو ول میکنیم و تو میمونی
ش:نه اینطور نیس
ته:چرا نباشه؟
ش:....
ته:شوگا...نگو که
ش:ن نه
ته:بی ش......
ش:ته
ته:خیلی.......
ش:بسهههه
ته....
ش:دل من مگه دل نیس
س:
همینجوری داشتن بحث میکردنکه پنجره باز بود و جای بزرگی داشت چون منم کوچولو موچولو بودم میتونستم بپرم و بدوئم
با سختی (به خاطر لباس)از پنجره پریدم و(کلبس...طبقاتی نیس)اونقدر دویدم که دیگه وایستادمو یه مفسی کشیدم ولی...وقتی سرم رو بلند کردم یه جایی بودم که نه موجودی بود نه ابی هیچی نبود فقط درخت فقط...
دیگه داشتم میترسیدم نشستمرو زمین و پاهامرو جمع کردم بغلش کردم
که یه صدایی اومد
برگشتم دیدم یکی با موهای طلایی پشتمه ...چقدر خوشگله
ثامر:تو کی ای؟
س:من سقیانم
ثامر:پس همون دختر تویی
س:کدومدختر
ثامر:همونیکه شوگایی من قراره باهاش ازدواج کنه و وارث بیاره
۲۸.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.