فیک جونگکوک پارت ۱۷
بعد تانگو مدیر برنامه گفت:بعد سرو نوشیدنی به برنامه ادامه میدیم
جونگکوک:بریم بیبی
ا/ت:زیاد نخوریا شب جرم میدی.
جونگکوک:باشه ملکه من
لیا:البته ما بازم نمیخوریم
ا=ت:اوففف
هیونجین:پس به سلامتی عشقامون
لیا و ا/ت با حسرت مینگرند
یکم گذشت و جونگکوک مست شده بود.ساعت ۱۲ شب بود
جونگکوک:پاشو برقصیم بیبی گرل
ا/ت:باشه بیبی بوی
جونگکوک تحریک شده بود ولی خودشو کنترل میکرد.
ساعت ۲ شد و همه رفتن اتاق هاشون.جونگکوک روی تخت دراز کشیده بود.ا/ت هم لباسشو عوض میکرد
جونگکوک:ا/ت عجب اندامی داری تو.
ا/ت:مامانم میگه امشبو جونگکوک مسته بیا اتاق ما.
ا/ت تا دم در رفت و جونگکوک هم پاشد و رفت پیشش.
جونگکوک:نرو
و یه بوسه روی گردنش گذاشت
ا/ت:هوم.باشه بزار به مامانم بگم یکم بعد میام.
جونگکوک رفت و دراز کشید.با دستش ا/ت رو پیشش دراز کشوند و از کمرش گرفت.
۲ ساعت بعد:
ا/ت:وای خوابم برده چیکار کنم حالا.
جونگکوک:هان ؟ولش کن بیبی بهش بگو خوابم برد.
ا/ت رو تخت بود.جونگکوک روی ا/ت خیمه زد و کم کم بهش نزدیک میشد.نفس هاشون به هم میخورد .جونگکوک لباشو به لبای ا/ت چسبوند و داشت مک میزد.ا/ت که تا حالا همچین لحظه ای رو تجربه نکرده بود شوکه بود و بعدا اونم ادامه داد.
نفس کم آوردن و جدا شدن.
جونگکوک:خیلی دلم برات تنگ شده بود بیبی
ا/ت:جونگکوک کارهای بدی نکنی ها
جونگکوک:چون هنوز ۱۸ سالت نشده نمیکنم بانی کوچولوی من
پایان پارت ۱۷
شرایط برای پارت بعد ۱۵ لایک
امیدوارم خوشتون اومده باشه
جونگکوک:بریم بیبی
ا/ت:زیاد نخوریا شب جرم میدی.
جونگکوک:باشه ملکه من
لیا:البته ما بازم نمیخوریم
ا=ت:اوففف
هیونجین:پس به سلامتی عشقامون
لیا و ا/ت با حسرت مینگرند
یکم گذشت و جونگکوک مست شده بود.ساعت ۱۲ شب بود
جونگکوک:پاشو برقصیم بیبی گرل
ا/ت:باشه بیبی بوی
جونگکوک تحریک شده بود ولی خودشو کنترل میکرد.
ساعت ۲ شد و همه رفتن اتاق هاشون.جونگکوک روی تخت دراز کشیده بود.ا/ت هم لباسشو عوض میکرد
جونگکوک:ا/ت عجب اندامی داری تو.
ا/ت:مامانم میگه امشبو جونگکوک مسته بیا اتاق ما.
ا/ت تا دم در رفت و جونگکوک هم پاشد و رفت پیشش.
جونگکوک:نرو
و یه بوسه روی گردنش گذاشت
ا/ت:هوم.باشه بزار به مامانم بگم یکم بعد میام.
جونگکوک رفت و دراز کشید.با دستش ا/ت رو پیشش دراز کشوند و از کمرش گرفت.
۲ ساعت بعد:
ا/ت:وای خوابم برده چیکار کنم حالا.
جونگکوک:هان ؟ولش کن بیبی بهش بگو خوابم برد.
ا/ت رو تخت بود.جونگکوک روی ا/ت خیمه زد و کم کم بهش نزدیک میشد.نفس هاشون به هم میخورد .جونگکوک لباشو به لبای ا/ت چسبوند و داشت مک میزد.ا/ت که تا حالا همچین لحظه ای رو تجربه نکرده بود شوکه بود و بعدا اونم ادامه داد.
نفس کم آوردن و جدا شدن.
جونگکوک:خیلی دلم برات تنگ شده بود بیبی
ا/ت:جونگکوک کارهای بدی نکنی ها
جونگکوک:چون هنوز ۱۸ سالت نشده نمیکنم بانی کوچولوی من
پایان پارت ۱۷
شرایط برای پارت بعد ۱۵ لایک
امیدوارم خوشتون اومده باشه
۷.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.