عشق بی پایان p18
ا/ت ویو
همونطور که سعی میکردم دستامو آزاد کنم داد میزدم
_شوگا...شوگا...عزیزم بلند شو شوگا..هق..شوگا
گریه میکردم و سعی میکردم دستامو که از پشت گرفته بودن رو آزاد کنم
_ولم کنید...با.باید برم پیشش
ولم کنید چرا دوس دارید نوچه های یه آدم کثیف باشید
همون لحظه یکی از بادیگاردا یه سیلی بهم زد که سرم محکم خوردم به دیوار ناله خفیفی کردم چشمامک باز کردم دیدم شوگا و اون دوتا بادیگاردا نیستن
_شو...شوگا
همونطور میدویدم و گریه میکردم و دنبال شوگا بودم درا رو یکی یکی باز میکردم در آخر رو باز کردم و با چیزی که دیدم جوری جیغ زدم که گلوم درد گرفت
شوگا همونطور که خون از همه جاش میومد دار زده بودن دویدم سمتش
_شوگاااااا نع نع تو بهم قول دادی که تا آخرش باهامی
همون لحظه قهقهه الکس ( همون کسی که عشق اول ا/ت رو کشت)بالا رفت
الکس:دیدی بهت گفتم اگه منو رد کنی هر وقت عاشق بشی عشقتو ازت میگیرم
جیغی کشیدم و از خواب پریدم(حیحی خواب بود) دور و ورم رو نگاهی انداختم تو نشیمن بودم نگاهم به الیزا افتاد که با نگرانی نگام میکرد دستی به صورت خیس از عرق و اشکم کشیدم یاد کابوسی که دیدم افتادم شدت اشکام بیشتر شد الی بغلم کرد
*آروم باش عزیزم چیزی نبود فقط یه کابوس بود
_الی..هق..الکس..شوگارو..هق..
ازم..گرفت
*خواب بود الکس رو بیخی بره گور به گور شه صب کن ببینم کنه تو عاشق شوگایی؟
اشکام رو پاک کردم و سرم رو به معنی مثبت تکون دادم *وایی مبارکه یه عروسی افتادیم
_الی ازت خواهش میکنم به شوگا چیزی نگو نمیخوام جونش تو خطر بیوفته
ناراحت نگام کرد و سرشو تکون داد *آها راستی بچه ها منتظرتن
_براچی؟
*از فوت تهیونگ باهم دیگه درست و حسابی نبودیم میخوایم امروز پیش هم باشیم
راست میگفت بخاطر همین زود قبول کردم الی خودش یه لباس سیاه_سفید پوشید برا منم لباس تو عکسو انتخاب کرد آرایشم کرد و رفتیم بیرون
_الی کجا میریم
*یه جایی
_کجا
*سوپرایزه
باهم رفتیم تو یه رستوران دستمو کشید و از پله ها رفتیم بالا وا چراغای بالا که خاموشه پامو گذاشتم بالا دستمو ول کرد و چراغا روشن شد و بادکنک بالا سرم ترکید و برف شادی زدن همه باهم تولدت مبارک میخوندن رزی پرید بغلم کرد×ا/ت خره تولدت مبارک
لبخندی زدم امروز تولو من بود و من یادم رفته بود تم تولدسفید_مشکی بود همه هم لباسای یه رنگ پوشیده بودن نگام به مدیسون(خواهر ا/ت)خورد _مدیس
دستامو باز کردم و پرید بغلم
%تولدت مبارک الهی 120 ساله بشی
_مکس(داداش ا/ت)کو؟
~اینجام
همه بهم تبریک گفتن نگام به شوگا افتاد این بشر چرا انقدر خوشتیپههههه
@من گشنمه کیک کوووو
شوگا کیکو گذاشت جلوم یه کیک دو طبقه سفید تزیناشم با مشکی شمع رو فوت کردم
اونروز تا نصف شب زدیم و رقصیدیم قرار شد مدیسومکس پیش من بمونن فردا خودم ببرمشون
لایک
همونطور که سعی میکردم دستامو آزاد کنم داد میزدم
_شوگا...شوگا...عزیزم بلند شو شوگا..هق..شوگا
گریه میکردم و سعی میکردم دستامو که از پشت گرفته بودن رو آزاد کنم
_ولم کنید...با.باید برم پیشش
ولم کنید چرا دوس دارید نوچه های یه آدم کثیف باشید
همون لحظه یکی از بادیگاردا یه سیلی بهم زد که سرم محکم خوردم به دیوار ناله خفیفی کردم چشمامک باز کردم دیدم شوگا و اون دوتا بادیگاردا نیستن
_شو...شوگا
همونطور میدویدم و گریه میکردم و دنبال شوگا بودم درا رو یکی یکی باز میکردم در آخر رو باز کردم و با چیزی که دیدم جوری جیغ زدم که گلوم درد گرفت
شوگا همونطور که خون از همه جاش میومد دار زده بودن دویدم سمتش
_شوگاااااا نع نع تو بهم قول دادی که تا آخرش باهامی
همون لحظه قهقهه الکس ( همون کسی که عشق اول ا/ت رو کشت)بالا رفت
الکس:دیدی بهت گفتم اگه منو رد کنی هر وقت عاشق بشی عشقتو ازت میگیرم
جیغی کشیدم و از خواب پریدم(حیحی خواب بود) دور و ورم رو نگاهی انداختم تو نشیمن بودم نگاهم به الیزا افتاد که با نگرانی نگام میکرد دستی به صورت خیس از عرق و اشکم کشیدم یاد کابوسی که دیدم افتادم شدت اشکام بیشتر شد الی بغلم کرد
*آروم باش عزیزم چیزی نبود فقط یه کابوس بود
_الی..هق..الکس..شوگارو..هق..
ازم..گرفت
*خواب بود الکس رو بیخی بره گور به گور شه صب کن ببینم کنه تو عاشق شوگایی؟
اشکام رو پاک کردم و سرم رو به معنی مثبت تکون دادم *وایی مبارکه یه عروسی افتادیم
_الی ازت خواهش میکنم به شوگا چیزی نگو نمیخوام جونش تو خطر بیوفته
ناراحت نگام کرد و سرشو تکون داد *آها راستی بچه ها منتظرتن
_براچی؟
*از فوت تهیونگ باهم دیگه درست و حسابی نبودیم میخوایم امروز پیش هم باشیم
راست میگفت بخاطر همین زود قبول کردم الی خودش یه لباس سیاه_سفید پوشید برا منم لباس تو عکسو انتخاب کرد آرایشم کرد و رفتیم بیرون
_الی کجا میریم
*یه جایی
_کجا
*سوپرایزه
باهم رفتیم تو یه رستوران دستمو کشید و از پله ها رفتیم بالا وا چراغای بالا که خاموشه پامو گذاشتم بالا دستمو ول کرد و چراغا روشن شد و بادکنک بالا سرم ترکید و برف شادی زدن همه باهم تولدت مبارک میخوندن رزی پرید بغلم کرد×ا/ت خره تولدت مبارک
لبخندی زدم امروز تولو من بود و من یادم رفته بود تم تولدسفید_مشکی بود همه هم لباسای یه رنگ پوشیده بودن نگام به مدیسون(خواهر ا/ت)خورد _مدیس
دستامو باز کردم و پرید بغلم
%تولدت مبارک الهی 120 ساله بشی
_مکس(داداش ا/ت)کو؟
~اینجام
همه بهم تبریک گفتن نگام به شوگا افتاد این بشر چرا انقدر خوشتیپههههه
@من گشنمه کیک کوووو
شوگا کیکو گذاشت جلوم یه کیک دو طبقه سفید تزیناشم با مشکی شمع رو فوت کردم
اونروز تا نصف شب زدیم و رقصیدیم قرار شد مدیسومکس پیش من بمونن فردا خودم ببرمشون
لایک
۲.۵k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.