خیال گمشده 𝓘𝓶𝓪𝓰𝓲𝓷𝓪𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓛𝓞𝓢𝓣
Part 2
خیال گمشده
Imagination lost
لبخندی زدم و دنبال آقای هان راه افتادم
بهتره بگم دنبال سرنوشت راه افتادم
سرنوشتی که همیشه دنبال ماست
سرنوشت کیع چیه ؟! نمدونم فقط میدونم اونه که ورق میزنه صفحه های کهنه ی کتابمون رو
_ بفرمایید خانم مین ات اتاق شماست همونطور که میدونید اینجا شرکت طراحی و تولید زیورالات هست ما برند خودمون رو داریم شما هم یکی از طراح ها هستید با اینکه هیچ تحصیلی تو این رشته ندارید ولی طراح هاتون عالی بودن
تک تک کلماتش روزمو ساخت بعضی چیزای کوچک تو زندگی آدم چقدر میتونه بزرگ خوشحالمون کنه
تشکری کردم و بعد از رفتن اقای هان مشغول کار شدم
.................................................
نفس راحتی کشیدم بلکه این خستگی بره زمان زیادی تو اتاق بودم و الان میتونستم از اتاق شیشه ای کوچکی که توش بودم ببینم که همه داشتن به سمت سالن غذا خوری میرفتن از اتاق خارج شدم و یه قهوه از میز خوراکی ها برداشتم
میدونی چیه شاید درست نگفته باشم اسمش رو ولی این تصورات من از اون میز بود
چون کلی خوراکی روش بود گرمی قهوه حس خوبی بهم میداد تضادی بود بین دمای بدن من و اون حس خنثی آرامش بخشه با اینکه گنگه
اما پر مفهموم ترینه درست مثل این قهوه که دماش با دمای بدن من خنثی بودن ....... اون گرم و من سرد
- حواست کجاست دختر ؟!
+. واییی ببخشید ...
به صحنه ی روبه روم نگاهی انداختم یه پسر جوون که الان از دستم کلی عصبانی بود با لکه های قهوه ای روی پیرهن سفید رنگش
لبمو گاز گرفتم
+ اقا واقعا معذرت میخوام بزارید
خم شدم که
- نم ... خ ...واد
با تعجب بهش نگاه کردم انگار به یه جا زل زده بود و داشت فکر میکرد
رد نگاهشو گرفتم که ....
خیال گمشده
Imagination lost
لبخندی زدم و دنبال آقای هان راه افتادم
بهتره بگم دنبال سرنوشت راه افتادم
سرنوشتی که همیشه دنبال ماست
سرنوشت کیع چیه ؟! نمدونم فقط میدونم اونه که ورق میزنه صفحه های کهنه ی کتابمون رو
_ بفرمایید خانم مین ات اتاق شماست همونطور که میدونید اینجا شرکت طراحی و تولید زیورالات هست ما برند خودمون رو داریم شما هم یکی از طراح ها هستید با اینکه هیچ تحصیلی تو این رشته ندارید ولی طراح هاتون عالی بودن
تک تک کلماتش روزمو ساخت بعضی چیزای کوچک تو زندگی آدم چقدر میتونه بزرگ خوشحالمون کنه
تشکری کردم و بعد از رفتن اقای هان مشغول کار شدم
.................................................
نفس راحتی کشیدم بلکه این خستگی بره زمان زیادی تو اتاق بودم و الان میتونستم از اتاق شیشه ای کوچکی که توش بودم ببینم که همه داشتن به سمت سالن غذا خوری میرفتن از اتاق خارج شدم و یه قهوه از میز خوراکی ها برداشتم
میدونی چیه شاید درست نگفته باشم اسمش رو ولی این تصورات من از اون میز بود
چون کلی خوراکی روش بود گرمی قهوه حس خوبی بهم میداد تضادی بود بین دمای بدن من و اون حس خنثی آرامش بخشه با اینکه گنگه
اما پر مفهموم ترینه درست مثل این قهوه که دماش با دمای بدن من خنثی بودن ....... اون گرم و من سرد
- حواست کجاست دختر ؟!
+. واییی ببخشید ...
به صحنه ی روبه روم نگاهی انداختم یه پسر جوون که الان از دستم کلی عصبانی بود با لکه های قهوه ای روی پیرهن سفید رنگش
لبمو گاز گرفتم
+ اقا واقعا معذرت میخوام بزارید
خم شدم که
- نم ... خ ...واد
با تعجب بهش نگاه کردم انگار به یه جا زل زده بود و داشت فکر میکرد
رد نگاهشو گرفتم که ....
۲۳.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.