فیکشن سهون پارت ۷
🚫رقص روی خون🚫
پارت هفتم
نویسنده:ارتمیس
سهون:تا فردا عصر...
عکس جنازشو تحویل بده
بی اشتیاق ولی با پوزخند گفت:حتما
با یاد جنی چشمام گرد شد:پیدینیم(رئیس)
من...من باید به دوستم زنگ بزنم
*عاااا متاسف نیستم و همچنین ممکن نیست
_خواهش میکنم جلوی شما صحبت میکنم
*خواهرت....
چشمامو رو هم بستمو نفسمو بیرون دادم نگاهمو ازش گرفتم:باشه
بلند شدم تا برم اما با صدای سهون متوقف شدم
*خوشم نمیاد موقعی که کار داری بگی رئیس
همیشه یه صفت رو به کار ببر
_سهون شی
با تکون دادن سرش برگشتم و به راهم ادامه دادم:اخه سهون شی چیه صفتتو باید میزاشتن شیطان
به ادرس روی کاغذ نگاه کردم و به سمت کمپانی رفتم
کلاه کپ زنجیر دارمو و ماسک مشکیمو گذاشتم و دستکش دستم کردم
وارد کمپانی شدم
کسی طرفم اومد:انیونگ هسه یو (سلام) شما اینجا کاری داشتید؟!
آیو:اوه سلام ببخشید من دستشویی دارم
ممکنه بگید دستشویی کجاش
.اجازه بدید اول خبر بدم
_خواهش میکنم خیلی اضطراریه
.باشه لطفا با من بیاید
_پشت سرش تا دستشویی رفتم وقتی رسیدیم اروم پیچ درو چرخوندم و قفل کردم
زمانی که خواست برگرده سریع طرفش رفتم
_خانم...
دستمالو رو دهنش گذاشتمو بیهوش شد
این زمان وقت نظافت بود پس حتما الان نظافتچی میومد درو باز کردم و پشت یکی از درای دستشویی پنهان شدم
با اومدنش شکه شد
نظافتچی:منشی کیم منشی کیم
اروم پشتش رفتم و برای اونم دستمالی رو دهنش گذاشتم طولی نکشید تا بیهوش شد
لباس فرمش که یه تیشرت دکمه ای طوسی و کرم روشن بود با کارتشو برداشتم
روی تیشرت نازکم پوشیدمشو کارتو داخل طلق لباس گذاشتم کلاهو در اوردم و ماسک مشکیمو با یه ماسک سفید تعویض کردم
جارو و سطل اب رو بردم و سوار اسانسور شدم تا به دفتر رئیس چوی برم
تقه ای به در زدم....
رئیس چوی:بیاید داخل
داخل رفتم تعظیم ۹۰ درجه ای کردمو مشغول تِی کشیدن شدم
وقتی به پشت صندلیش رسیدم سریع دستمالی که آغشته به داروی قوی تری بود تمام دهان و بینیش رو پوشوندم خیلی زود بیهوش شد
چاقوی جیبمو در اوردم تو قلبش فرو کردم
محکم در اوردم از بالای شکمش تا پایین کشیدم و در اخر با نوک چاقو روی گونه هاش ضربدر کشیدم
صحنه ی ترسناکی ساخته بودم
درسته ازش کینه نداشتم
ولی هر چیزی که منو به به نانا نزدیک تر میکرد با کمال میل انجامش میدادم
ازش عکس گرفتم و با دستمال چاقو رو پاک کردم
دوباره با سطل اب و جارو اروم مکانو ترک کردم
سمت دستشویی رفتم خداروشکر کسی نفهمید بود
لباسشو رو خودش انداختم کلاه کپمو روی سرم گذاشتم و ماسک سفیدمو توی کاسه ی توالت انداختم و اب گرفتم
بعد شستن دستام ماسک مشکیمو روی صورتم گذاشتم
از اونجا اروم بدونه اینکه کسی شک کنه خارج شدم
♤♤♤
ادامه داره♤
لایک♡
کامنت♤
کپی ممنوع!
پارت هفتم
نویسنده:ارتمیس
سهون:تا فردا عصر...
عکس جنازشو تحویل بده
بی اشتیاق ولی با پوزخند گفت:حتما
با یاد جنی چشمام گرد شد:پیدینیم(رئیس)
من...من باید به دوستم زنگ بزنم
*عاااا متاسف نیستم و همچنین ممکن نیست
_خواهش میکنم جلوی شما صحبت میکنم
*خواهرت....
چشمامو رو هم بستمو نفسمو بیرون دادم نگاهمو ازش گرفتم:باشه
بلند شدم تا برم اما با صدای سهون متوقف شدم
*خوشم نمیاد موقعی که کار داری بگی رئیس
همیشه یه صفت رو به کار ببر
_سهون شی
با تکون دادن سرش برگشتم و به راهم ادامه دادم:اخه سهون شی چیه صفتتو باید میزاشتن شیطان
به ادرس روی کاغذ نگاه کردم و به سمت کمپانی رفتم
کلاه کپ زنجیر دارمو و ماسک مشکیمو گذاشتم و دستکش دستم کردم
وارد کمپانی شدم
کسی طرفم اومد:انیونگ هسه یو (سلام) شما اینجا کاری داشتید؟!
آیو:اوه سلام ببخشید من دستشویی دارم
ممکنه بگید دستشویی کجاش
.اجازه بدید اول خبر بدم
_خواهش میکنم خیلی اضطراریه
.باشه لطفا با من بیاید
_پشت سرش تا دستشویی رفتم وقتی رسیدیم اروم پیچ درو چرخوندم و قفل کردم
زمانی که خواست برگرده سریع طرفش رفتم
_خانم...
دستمالو رو دهنش گذاشتمو بیهوش شد
این زمان وقت نظافت بود پس حتما الان نظافتچی میومد درو باز کردم و پشت یکی از درای دستشویی پنهان شدم
با اومدنش شکه شد
نظافتچی:منشی کیم منشی کیم
اروم پشتش رفتم و برای اونم دستمالی رو دهنش گذاشتم طولی نکشید تا بیهوش شد
لباس فرمش که یه تیشرت دکمه ای طوسی و کرم روشن بود با کارتشو برداشتم
روی تیشرت نازکم پوشیدمشو کارتو داخل طلق لباس گذاشتم کلاهو در اوردم و ماسک مشکیمو با یه ماسک سفید تعویض کردم
جارو و سطل اب رو بردم و سوار اسانسور شدم تا به دفتر رئیس چوی برم
تقه ای به در زدم....
رئیس چوی:بیاید داخل
داخل رفتم تعظیم ۹۰ درجه ای کردمو مشغول تِی کشیدن شدم
وقتی به پشت صندلیش رسیدم سریع دستمالی که آغشته به داروی قوی تری بود تمام دهان و بینیش رو پوشوندم خیلی زود بیهوش شد
چاقوی جیبمو در اوردم تو قلبش فرو کردم
محکم در اوردم از بالای شکمش تا پایین کشیدم و در اخر با نوک چاقو روی گونه هاش ضربدر کشیدم
صحنه ی ترسناکی ساخته بودم
درسته ازش کینه نداشتم
ولی هر چیزی که منو به به نانا نزدیک تر میکرد با کمال میل انجامش میدادم
ازش عکس گرفتم و با دستمال چاقو رو پاک کردم
دوباره با سطل اب و جارو اروم مکانو ترک کردم
سمت دستشویی رفتم خداروشکر کسی نفهمید بود
لباسشو رو خودش انداختم کلاه کپمو روی سرم گذاشتم و ماسک سفیدمو توی کاسه ی توالت انداختم و اب گرفتم
بعد شستن دستام ماسک مشکیمو روی صورتم گذاشتم
از اونجا اروم بدونه اینکه کسی شک کنه خارج شدم
♤♤♤
ادامه داره♤
لایک♡
کامنت♤
کپی ممنوع!
۵.۲k
۱۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.