رمان عشق خونین
رمان عشق خونین
پارت ¹
صب بود از خواب بیدار شدم گوشیم زنگید دیدم رفیقم آیداس جواب دادم
آیسو: سلام خره چطوری
آیدا: سلام مرس تو چطوری
آیسو: هعی بدک نیستم
آیدا: امروز که قرارمون یادت نرفته
آیسو: مگه میش یادم بره
آیدا: هعی خانمی به صدرا هم بگو بیاد
آیسو: داداش اون چرا؟!
آیدا: تو بگو بیاد
آیسو: اوکیه میگم بهش خب من برم آماده بشم امروز قراره یه نفر تازه بیاد تو شرکت کار کنه مامیم گفته باید بیای منم برم کارارو انجام بدم که به قرار برسم
آیدا: باش اوک برو
آیسو: اوک گود بای بیبی
آیدا: بای
باز دراز کشیدم رو تخت رفتم اینستا بچرخم عه راستی یادم رفته بود من خوانندمو یه آهنگ جدید داده بودم بیرون از اینستا بیرون اومدم رفتم ملوبات ببینم آهنگمون چن کایی شده رفتم دیدم حاجی یه میلیونی شده خلاصه استوری گذاشتمو گوشیو گذاشتم کنار یه سقف زل زدم که مامانم صدام زد
مریم: هاییی دخی من بیدار شدهه
آیسو: هلو مامی نگو که گشنمه هاا
مریم: اوک الان به طوبا جون میگم صبحونه دخی تکمو آماده کنه
آیسو: تنکس
مریم: قربون آیسو خانم برممم
آیسو: بوص
مریم: عه آیسو امروز زود خودتو ساعت ¹²برسون شرکت اوکیه
آیسو: اوکی حتما
مریم: دوست دارم
آیسو: اوهوم
مامانم رف منم دستمو گذاشتم سرم آخخ امروز چی بپوشم اممم فک کنم شلوار بگ و هودیم اوکی بشه آره خودشه اونارو میپوشم
رفتم تو آشپز خونه خیلی گوشنم بود انگار پنج روزه هیچی نخورده بودم
آیسو: سلام طوبی جوننن
طوبا: به من نگو طوبی
آیسو: چشم طوبی جوننن خب حالا چی داریم یه تخم مرغ برام میزنی من برم کارهای لازمیه رو انجام بدم بیام
طوبا: خیر خودت بیا بپز
آیسو: طوبی جون اومدی اینجا نوکری کنی نه زبون بریزی یه تخم مرغ بزن اومدم
رفتم مسواک زدمو و...
آیسو: خب به به طوبی خانم چه کرده
همشو خوردمو سیر سیر شدم
آیسو: طوبی جون من برم مامیم رف منم باید ¹² تو شرکت باشم از اونجا هم میرم با دوستام بیرون به مامیم بگو رفته بیرون اوکیه
طوبا:.........
آیسو: زبونتو ببینم عه سر جاشه که عجیبه خب طوبی خانم یالا گود بای
سوار ماشین شدم رفتم شرکت
#رمان_عشق_خونین
پارت ¹
صب بود از خواب بیدار شدم گوشیم زنگید دیدم رفیقم آیداس جواب دادم
آیسو: سلام خره چطوری
آیدا: سلام مرس تو چطوری
آیسو: هعی بدک نیستم
آیدا: امروز که قرارمون یادت نرفته
آیسو: مگه میش یادم بره
آیدا: هعی خانمی به صدرا هم بگو بیاد
آیسو: داداش اون چرا؟!
آیدا: تو بگو بیاد
آیسو: اوکیه میگم بهش خب من برم آماده بشم امروز قراره یه نفر تازه بیاد تو شرکت کار کنه مامیم گفته باید بیای منم برم کارارو انجام بدم که به قرار برسم
آیدا: باش اوک برو
آیسو: اوک گود بای بیبی
آیدا: بای
باز دراز کشیدم رو تخت رفتم اینستا بچرخم عه راستی یادم رفته بود من خوانندمو یه آهنگ جدید داده بودم بیرون از اینستا بیرون اومدم رفتم ملوبات ببینم آهنگمون چن کایی شده رفتم دیدم حاجی یه میلیونی شده خلاصه استوری گذاشتمو گوشیو گذاشتم کنار یه سقف زل زدم که مامانم صدام زد
مریم: هاییی دخی من بیدار شدهه
آیسو: هلو مامی نگو که گشنمه هاا
مریم: اوک الان به طوبا جون میگم صبحونه دخی تکمو آماده کنه
آیسو: تنکس
مریم: قربون آیسو خانم برممم
آیسو: بوص
مریم: عه آیسو امروز زود خودتو ساعت ¹²برسون شرکت اوکیه
آیسو: اوکی حتما
مریم: دوست دارم
آیسو: اوهوم
مامانم رف منم دستمو گذاشتم سرم آخخ امروز چی بپوشم اممم فک کنم شلوار بگ و هودیم اوکی بشه آره خودشه اونارو میپوشم
رفتم تو آشپز خونه خیلی گوشنم بود انگار پنج روزه هیچی نخورده بودم
آیسو: سلام طوبی جوننن
طوبا: به من نگو طوبی
آیسو: چشم طوبی جوننن خب حالا چی داریم یه تخم مرغ برام میزنی من برم کارهای لازمیه رو انجام بدم بیام
طوبا: خیر خودت بیا بپز
آیسو: طوبی جون اومدی اینجا نوکری کنی نه زبون بریزی یه تخم مرغ بزن اومدم
رفتم مسواک زدمو و...
آیسو: خب به به طوبی خانم چه کرده
همشو خوردمو سیر سیر شدم
آیسو: طوبی جون من برم مامیم رف منم باید ¹² تو شرکت باشم از اونجا هم میرم با دوستام بیرون به مامیم بگو رفته بیرون اوکیه
طوبا:.........
آیسو: زبونتو ببینم عه سر جاشه که عجیبه خب طوبی خانم یالا گود بای
سوار ماشین شدم رفتم شرکت
#رمان_عشق_خونین
۱.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.