ازدواج اجباری part 5
(از زبان ا. ت)
کلی باهم حرف زدیم و قدم زدیم بعدش یادم اومد که باید با جیمین برم بیرون پس به لارا گفتم
+لارا من باید برم قرار بود با جیمین خرید کنیم برای عروسی
♡اوه واقعا باشه پس فردا میبینمت
+همچنین بای
♡بای
بعدش لارا رفت به سمت خونشون منم رفتم به سمت خونه خودمون در زدم که مامانم در رو باز کرد و بهش سلام کردم و رفتم توی اتاقم و سریع یه لباس پوشیدم موهام رو بالا بستم و یه کم آرایش لایت کردم دیگه آماده شده بودم که یه مسیج اومد رو گوشیم بازش کردم جیمین نوشته بود بیا پایین منم سریع کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون که مامانم گفت
م. ت: دخترم داری کجا میری
+مامان میخوام با جیمین برم خرید کنم دیگه
م. ت: آها باشه دخترم پس خدافظ
+خدافظ
سری رفتم بیرون از خونه دیدم جیمین به ماشینش تکیه داده و سرش تو گوشیشه رفتم پیشش و سرشو آورد بالا و نگاهم کرد و گفت
_ چه عجب اومدی (سرد)
+ببخشید
_ بیا بشین دیگه (سرد)
نشستم تو ماشین و در رو بستم کمربندم هم بستم و بعد از من جیمین هم نشست تو ماشین و حرکت کردیم بهش گفتم
+جیمینا کجا میخوایم بریم
_ هر جایی رفتیم ببند حوصله ندارم(سرد)
+خب چرا اینجوری میگی
_ چجوری میگم ببین رو اعصاب من راه نرو وگرنه بد میبینی (کمی بلند)
+ باشه (بغض و آروم)
دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و رسیدیم به یه مجتمع خرید بزرگ که جیمین گفت پیاده شو منم کمربندم رو باز کردم و پیاده شدم در هم بستم جیمین هم اومد بیرون و بدون اهمیت دادن به من رفت داخل مجتمع منم پشت سرش رفتم داخل بعدش رفتیم داخل جیمین گفت
_ تو اول برو
+ باشه
بعدش رفتیم داخل یکی از مغازه ها که فروشنده گفت (بچه ها علامت فروشنده این هست☆)
☆سلام خوش اومدین
_ ممنون(سرد)
☆خب میتونم کمکتون کنم
_ ما برای خرید لباس عروس اومدیم لطفا بهترین هاشون رو بهمون بدین
☆چشم
بعدش رفت و برامون آورد من رفتم داخل اتاق پرو و لباس رو پوشیدم و اومدم بیرون و به جیمین گفتم
+جیمین
_....
+ جیمیننن
_ بله
+ این خوبه
_ نه خیلی زشته
+(بغضم گرفته بود رفتم یکی دیگه پرو کردم)
+ این چی
_ زشت که بودی زشت تر هم شدی
+ خب باشه یکی دیگه میپوشم (بغض)
رفتم یکی دیگه پوشیدم بلاخره گفت خوبه ( عکس اسلاید بعد) بعدشم نوبت جیمین شد و واسه جیمین هم انتخاب کردم و جیمین حسابش کرد و بعدشم رفتیم وسیله های دیگه هم گرفتیم و بعد از دو ساعت بلاخره تموم شد و رفتیم خونه وسایل رو بردیم داخل و بعدشم جیمین رفت منم رفتم رو تخت و خوابیدم
(ویو جیمین)
من اصلا از ا. ت خوشم نمیومد ولی مجبورم هوف رفتم عمارت و در رو باز کردم دیدم پسرا اونجان رفتم نشستم که جونگکوک گفت
~ جیمین خوبی
_ خوبم ممنون
جیهوپ: ولی اینگار خوب نیستی
_ نگران نباشید خوبم خب ببینم اون اصلحه ها چیشدن رسیدن؟
نامجون: آره ولی...
_ ولی چی
ته: چیزه وقتی رسیدن از ۱۰۰تا ۳۰ تاش نبود
_ چییییییی (داد)
_ سریع باید پیداش کنیم افراد رو جمع کنین تهیونگ سریععععع باید اونی که اینکارو کرده پیدا کنی
ته: نگران نباش پیداش کردیم
_ پس کجاست
شوگا: تو اتاقه شکنجه
_خوبه پس
بعدش بلند شدم و رفتم توی اتاقه شکنجه و در کمال تعجب اون کسی نبود جز سوجون (بچه ها سوجون برادر ناتنی جیمین و همینطور دشمن جیمین هست)
سوجون: به به خوش اومدی داداش عزیزم
_ ببند اون دهن کثیفتو
سوجون: چرا داداشی
_(یکی محکم با مشت زدم تو صورتش)
_ چیشد داشتی میگفتی
سوجون:.....
_ بگو ببینم کجان
سوجون: نمیگم
_ پس نمیگی
سوجون: نه
یه تیر تو مغزش خالی کردم و رفتم بالا پسرا گفتن که دارن دنبالش میگردن منم چون حوصله هیچ کاریو نداشتم رفتم توی اتاقم و دوش گرفتم لباسام هم عوض کردم و باهمون موهای خیس خوابم برد
کلی باهم حرف زدیم و قدم زدیم بعدش یادم اومد که باید با جیمین برم بیرون پس به لارا گفتم
+لارا من باید برم قرار بود با جیمین خرید کنیم برای عروسی
♡اوه واقعا باشه پس فردا میبینمت
+همچنین بای
♡بای
بعدش لارا رفت به سمت خونشون منم رفتم به سمت خونه خودمون در زدم که مامانم در رو باز کرد و بهش سلام کردم و رفتم توی اتاقم و سریع یه لباس پوشیدم موهام رو بالا بستم و یه کم آرایش لایت کردم دیگه آماده شده بودم که یه مسیج اومد رو گوشیم بازش کردم جیمین نوشته بود بیا پایین منم سریع کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون که مامانم گفت
م. ت: دخترم داری کجا میری
+مامان میخوام با جیمین برم خرید کنم دیگه
م. ت: آها باشه دخترم پس خدافظ
+خدافظ
سری رفتم بیرون از خونه دیدم جیمین به ماشینش تکیه داده و سرش تو گوشیشه رفتم پیشش و سرشو آورد بالا و نگاهم کرد و گفت
_ چه عجب اومدی (سرد)
+ببخشید
_ بیا بشین دیگه (سرد)
نشستم تو ماشین و در رو بستم کمربندم هم بستم و بعد از من جیمین هم نشست تو ماشین و حرکت کردیم بهش گفتم
+جیمینا کجا میخوایم بریم
_ هر جایی رفتیم ببند حوصله ندارم(سرد)
+خب چرا اینجوری میگی
_ چجوری میگم ببین رو اعصاب من راه نرو وگرنه بد میبینی (کمی بلند)
+ باشه (بغض و آروم)
دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و رسیدیم به یه مجتمع خرید بزرگ که جیمین گفت پیاده شو منم کمربندم رو باز کردم و پیاده شدم در هم بستم جیمین هم اومد بیرون و بدون اهمیت دادن به من رفت داخل مجتمع منم پشت سرش رفتم داخل بعدش رفتیم داخل جیمین گفت
_ تو اول برو
+ باشه
بعدش رفتیم داخل یکی از مغازه ها که فروشنده گفت (بچه ها علامت فروشنده این هست☆)
☆سلام خوش اومدین
_ ممنون(سرد)
☆خب میتونم کمکتون کنم
_ ما برای خرید لباس عروس اومدیم لطفا بهترین هاشون رو بهمون بدین
☆چشم
بعدش رفت و برامون آورد من رفتم داخل اتاق پرو و لباس رو پوشیدم و اومدم بیرون و به جیمین گفتم
+جیمین
_....
+ جیمیننن
_ بله
+ این خوبه
_ نه خیلی زشته
+(بغضم گرفته بود رفتم یکی دیگه پرو کردم)
+ این چی
_ زشت که بودی زشت تر هم شدی
+ خب باشه یکی دیگه میپوشم (بغض)
رفتم یکی دیگه پوشیدم بلاخره گفت خوبه ( عکس اسلاید بعد) بعدشم نوبت جیمین شد و واسه جیمین هم انتخاب کردم و جیمین حسابش کرد و بعدشم رفتیم وسیله های دیگه هم گرفتیم و بعد از دو ساعت بلاخره تموم شد و رفتیم خونه وسایل رو بردیم داخل و بعدشم جیمین رفت منم رفتم رو تخت و خوابیدم
(ویو جیمین)
من اصلا از ا. ت خوشم نمیومد ولی مجبورم هوف رفتم عمارت و در رو باز کردم دیدم پسرا اونجان رفتم نشستم که جونگکوک گفت
~ جیمین خوبی
_ خوبم ممنون
جیهوپ: ولی اینگار خوب نیستی
_ نگران نباشید خوبم خب ببینم اون اصلحه ها چیشدن رسیدن؟
نامجون: آره ولی...
_ ولی چی
ته: چیزه وقتی رسیدن از ۱۰۰تا ۳۰ تاش نبود
_ چییییییی (داد)
_ سریع باید پیداش کنیم افراد رو جمع کنین تهیونگ سریععععع باید اونی که اینکارو کرده پیدا کنی
ته: نگران نباش پیداش کردیم
_ پس کجاست
شوگا: تو اتاقه شکنجه
_خوبه پس
بعدش بلند شدم و رفتم توی اتاقه شکنجه و در کمال تعجب اون کسی نبود جز سوجون (بچه ها سوجون برادر ناتنی جیمین و همینطور دشمن جیمین هست)
سوجون: به به خوش اومدی داداش عزیزم
_ ببند اون دهن کثیفتو
سوجون: چرا داداشی
_(یکی محکم با مشت زدم تو صورتش)
_ چیشد داشتی میگفتی
سوجون:.....
_ بگو ببینم کجان
سوجون: نمیگم
_ پس نمیگی
سوجون: نه
یه تیر تو مغزش خالی کردم و رفتم بالا پسرا گفتن که دارن دنبالش میگردن منم چون حوصله هیچ کاریو نداشتم رفتم توی اتاقم و دوش گرفتم لباسام هم عوض کردم و باهمون موهای خیس خوابم برد
۹.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.