اشک های خاکستری
اشک های خاکستری
#پارت۲۵
* حالا دیگه وقتشه بری... طرفدارات و شرکتت منتظرتن.. بخواطر سوکجینی ک دوستت نداره تباه نکن عمرتو
از این جمله جین تو رو دوست نداره متنفر بودم... بهش گفتم پیداش میکنم میرم سراغش... حالا باید انجامش میدادم
+ باشه.. من دیگه میرم
بلند شدم و سمت در رفتم که چشمم به قاب عکسای روی دیوار خورد.. چهره های خندون تکراری... جونگکوک.. بکهو.. جین.. اون دختره
یعنی چقدر مهمن برا همدیگه که بکهو عکسشونو تو دیوار خونش گذاشته
عکس بعدی یه عکس دونفره بود... بکهو و.. چوی مینهو!!
+ اون... چوی مینهو باهات چه نسبتی داره؟
* عاا... پسرعمومه
سرمو به نشونه تایید تکون دادم..
از خونه خارج شدم و مستقیم رفتم سمت دادگاهی که صبح بهم آدرسشو داده بودن
کلی خبرنگار و مردم عادی جمع شده بودن... دوتا از کارکنای شرکت دویدن سمتمو کمکم کردن از این سیل مردمی خارج بشم
نقشم این بود برم سمت جعون جونگکوک تا از ماجرا باخبر بشم
وارد محوطه دادگاه شدم... به مرد سیاهپوشی ک بهم خیره بود نگا کردم.. احتمالا از آدمای جعون بود... رفتم سمتش
هل شده گفت
£ خ.. خانم کیم
+ بهش بگو میخوام حرف بزنم باهاش
£ ب..بله
#پارت۲۵
* حالا دیگه وقتشه بری... طرفدارات و شرکتت منتظرتن.. بخواطر سوکجینی ک دوستت نداره تباه نکن عمرتو
از این جمله جین تو رو دوست نداره متنفر بودم... بهش گفتم پیداش میکنم میرم سراغش... حالا باید انجامش میدادم
+ باشه.. من دیگه میرم
بلند شدم و سمت در رفتم که چشمم به قاب عکسای روی دیوار خورد.. چهره های خندون تکراری... جونگکوک.. بکهو.. جین.. اون دختره
یعنی چقدر مهمن برا همدیگه که بکهو عکسشونو تو دیوار خونش گذاشته
عکس بعدی یه عکس دونفره بود... بکهو و.. چوی مینهو!!
+ اون... چوی مینهو باهات چه نسبتی داره؟
* عاا... پسرعمومه
سرمو به نشونه تایید تکون دادم..
از خونه خارج شدم و مستقیم رفتم سمت دادگاهی که صبح بهم آدرسشو داده بودن
کلی خبرنگار و مردم عادی جمع شده بودن... دوتا از کارکنای شرکت دویدن سمتمو کمکم کردن از این سیل مردمی خارج بشم
نقشم این بود برم سمت جعون جونگکوک تا از ماجرا باخبر بشم
وارد محوطه دادگاه شدم... به مرد سیاهپوشی ک بهم خیره بود نگا کردم.. احتمالا از آدمای جعون بود... رفتم سمتش
هل شده گفت
£ خ.. خانم کیم
+ بهش بگو میخوام حرف بزنم باهاش
£ ب..بله
۱.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.