روز ابراهم را ددم

يك روز ابراهيم را ديدم ...
با يك عصای زير بغل در كوچه راه ميرفت و به آسمان نگاه ميكرد.سرش را پايين انداخت.رفتم جلو پرسيدم:چيزی شده آقا ابرام؟؟؟!!
اول جواب نمي داد ولي با اصرار من گفت : هر روز تا اين موقع يكی از بنده های خدا به من مراجعه ميكرد،هر طور مي شد مشكلشو حل ميكرديم.
اما امروز از صبح كسی به من مراجعه نكرده،ميترسم نكنه كاری كرده باشم كه خدا توفيق خدمت رو از من گرفته باشه

علمدار کمیل #شهید_ابراهیم_هادی🌸🌿
دیدگاه ها (۳)

چشم هاتونو ببندید اسکرین بگیرید🌱

🎼 قطعه‌ای از آهنگ A Part of Me (پاره تن من)💚#وتر

ما افسانه نیستیم...💞دخترم در کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت...

جایی که شخصیت نسل جوان له میشودصحبت های حق حاج آقا دانشمند د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط