بابایی جونم 💛 ▪︎Part 9▪︎
(یونا)
صبح بیدار و طبق معمول صبحونه آماده کروم و جیمین سریع خورد و رفت منم رفتم جانا بیدار کردم صبحونه خوردیم و واداشت انجام دادم و برد رسوندم مدرسه از همونجا یه راست رفتم پیش یه شرکت که قرار بود برای نمای سالنش یه نقاشی ساده بکشم که پنج ساعت بیشتر زمان نمی برد پس تصمیم گرفتم تا جانا تعطیل میشه منم کارمو بکنم و برم دنبالش ، وارد شرکت شدم و رفتم پیش منشی رئیس
یونا: سلام
منشی: ای واییی سلامممم ووویییی شنا همسر پارک جیمین هستین درسته
یونا: بله
منشی: شما از نزدیک دقیقا مثل عکساتون خیلیییی خوشگلین
یونا: ممنونم میشه لطفا با رئیستون تماس بگیرید بگیر پارک یونا اینجاست
منشی: بله حتما
منشی تماس گرفت و گفت که برم تو ، در زدم و وارد اتاق شدم
یونا: سلام
رئیس: سلام خانم پارک خوش اومدین
بعد از گفت و گو کوتاه رفتم و کارم رو شروع کردم و دقیقا بعد از پنج ساعت کارم تموم شد و بعد از خداحافظی راه افتادم سمت مدرسه ولی از شانس گندم تصادف شده بود و ترافیک بشدت سنگینی ایجاد شده
یونا: ای وای الان آخه چه وقت ترافیکهای
یک ساعتی موندم تو ترافیک تا یک دقیقه دیگه جانا تعطیل میشه اونوقت من حتی یک سانتی متر هم جلو نرفتم دیگه چاره ای نداشتم باید زنگ میزدم جیمین لااقر نیم ساعت دیگه میرسه ولی من تا پنج ساعت آینده همینجام و چون جانا بشدت از تنهایی میترسه و گریه میکنه باید سریع زنگ بزنم ، گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم ولی جواب نمیداد ای بابا جیمین از دست تو آخه الان وقت جواب ندادنه حالا چیکار کنم اها بزار زنگ بزنم جونگ کوک اون همیشه جواب میده گوشیشو ، با کوک تماس گرفتم و بله سریع جواب داد
یونا: الو سلام جونگ کوک
جونگ کوک: سلام نونا چیزی شده؟
یونا: جونگ کوک جیمین اونجاست؟
جونگ کوک: آره همینجاست
یونا: وای جونگ کوک تورو خدا گوشیرو بهش بده بی زحمت
جونگ کوک: باشه نونا الان از من خداحافظ
یونا: دستت درد نکنه خدانگهدار
کپی ممنوع ❌
صبح بیدار و طبق معمول صبحونه آماده کروم و جیمین سریع خورد و رفت منم رفتم جانا بیدار کردم صبحونه خوردیم و واداشت انجام دادم و برد رسوندم مدرسه از همونجا یه راست رفتم پیش یه شرکت که قرار بود برای نمای سالنش یه نقاشی ساده بکشم که پنج ساعت بیشتر زمان نمی برد پس تصمیم گرفتم تا جانا تعطیل میشه منم کارمو بکنم و برم دنبالش ، وارد شرکت شدم و رفتم پیش منشی رئیس
یونا: سلام
منشی: ای واییی سلامممم ووویییی شنا همسر پارک جیمین هستین درسته
یونا: بله
منشی: شما از نزدیک دقیقا مثل عکساتون خیلیییی خوشگلین
یونا: ممنونم میشه لطفا با رئیستون تماس بگیرید بگیر پارک یونا اینجاست
منشی: بله حتما
منشی تماس گرفت و گفت که برم تو ، در زدم و وارد اتاق شدم
یونا: سلام
رئیس: سلام خانم پارک خوش اومدین
بعد از گفت و گو کوتاه رفتم و کارم رو شروع کردم و دقیقا بعد از پنج ساعت کارم تموم شد و بعد از خداحافظی راه افتادم سمت مدرسه ولی از شانس گندم تصادف شده بود و ترافیک بشدت سنگینی ایجاد شده
یونا: ای وای الان آخه چه وقت ترافیکهای
یک ساعتی موندم تو ترافیک تا یک دقیقه دیگه جانا تعطیل میشه اونوقت من حتی یک سانتی متر هم جلو نرفتم دیگه چاره ای نداشتم باید زنگ میزدم جیمین لااقر نیم ساعت دیگه میرسه ولی من تا پنج ساعت آینده همینجام و چون جانا بشدت از تنهایی میترسه و گریه میکنه باید سریع زنگ بزنم ، گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم ولی جواب نمیداد ای بابا جیمین از دست تو آخه الان وقت جواب ندادنه حالا چیکار کنم اها بزار زنگ بزنم جونگ کوک اون همیشه جواب میده گوشیشو ، با کوک تماس گرفتم و بله سریع جواب داد
یونا: الو سلام جونگ کوک
جونگ کوک: سلام نونا چیزی شده؟
یونا: جونگ کوک جیمین اونجاست؟
جونگ کوک: آره همینجاست
یونا: وای جونگ کوک تورو خدا گوشیرو بهش بده بی زحمت
جونگ کوک: باشه نونا الان از من خداحافظ
یونا: دستت درد نکنه خدانگهدار
کپی ممنوع ❌
۵۰.۸k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.