بچه ها اسلاید دوم عکس لباسیه که سورا تنشه
سورا : دارم میرم سر کار کجا میای
دازای:اوه
ولی میشه امروزو نری ؟
سورا:دیونه ای برو ببینی
دازای سورا رو پرنسسی بغل میکنه و می بره
سورا : هی اخراجم میکننا ولم کن
اون وقت باید خودت خرجمو بدیا
دازای:من که مشکلی ندارم
سورا : هی اگه زخمت واز شه چی ؟ بزارم پایین
دازای همچنین داره به راحش ادامه میده
سورا خودشو پرت میکنه زمین
سورا سرشو میماله
گوشی دارای زنگ میخوره و دازای جواب میده
بعد تموم شدن تلفون
دازای با عصبانیت نگاش میکنه
دازای دست سورا رو میگیره و میگه تلپورت کون خونه
سورام که میفهمه دازای خیلی عصبانیه سریع تلپورت میکنه خونه خودش
دازای میشینه رو مبل و میگه : ببینم شغلت چیه که آنقدر واسه مهمه
سورا : خوب راستش من واسه تمیز کاری به عمارت میرم «با ته ته پته»
دازای: جالبه صاحب اون جایی که کار میکردی سعی کرده بهت تجاوز کنه و تو هنوز اونجا میری درسته ؟«با حرص»
سورا با تعجب نگاش میکنه و سرشو میندازه پایین
دازای: جواب منو بده «با داد»
سورا : ااا اره «با ترس و نکلت»
دازای از جاش بلند میشه و میره سمت در
دازای:حق نداری بری جایی
و درو محکم میبنده و میره
سورا سعی میکنه گریه نکنه
و میره دراز میکشه رو مبل
۳ ساعت بعد ساعت ۴ و نیم عصر
سورا پا میشه
صورتشو میشوره و میره بیرون
از زبان سورا
به اون چه که من چیکار میکنم
اون فقط داره فیلم بازی میکنه که منو دوست داره
یه ساعت بعد
همین جوری داره قدم میزنه
که یه کافیی رو میبینه که همیشه با مامانش میرفت و آب آلبالو میخورد
میخواست درو واز کنه که دازای یو دید که داره با تعجب نگاش میکنه
دازای:ببینم مگه نگفتم خونه بمونی
دازای:اوه
ولی میشه امروزو نری ؟
سورا:دیونه ای برو ببینی
دازای سورا رو پرنسسی بغل میکنه و می بره
سورا : هی اخراجم میکننا ولم کن
اون وقت باید خودت خرجمو بدیا
دازای:من که مشکلی ندارم
سورا : هی اگه زخمت واز شه چی ؟ بزارم پایین
دازای همچنین داره به راحش ادامه میده
سورا خودشو پرت میکنه زمین
سورا سرشو میماله
گوشی دارای زنگ میخوره و دازای جواب میده
بعد تموم شدن تلفون
دازای با عصبانیت نگاش میکنه
دازای دست سورا رو میگیره و میگه تلپورت کون خونه
سورام که میفهمه دازای خیلی عصبانیه سریع تلپورت میکنه خونه خودش
دازای میشینه رو مبل و میگه : ببینم شغلت چیه که آنقدر واسه مهمه
سورا : خوب راستش من واسه تمیز کاری به عمارت میرم «با ته ته پته»
دازای: جالبه صاحب اون جایی که کار میکردی سعی کرده بهت تجاوز کنه و تو هنوز اونجا میری درسته ؟«با حرص»
سورا با تعجب نگاش میکنه و سرشو میندازه پایین
دازای: جواب منو بده «با داد»
سورا : ااا اره «با ترس و نکلت»
دازای از جاش بلند میشه و میره سمت در
دازای:حق نداری بری جایی
و درو محکم میبنده و میره
سورا سعی میکنه گریه نکنه
و میره دراز میکشه رو مبل
۳ ساعت بعد ساعت ۴ و نیم عصر
سورا پا میشه
صورتشو میشوره و میره بیرون
از زبان سورا
به اون چه که من چیکار میکنم
اون فقط داره فیلم بازی میکنه که منو دوست داره
یه ساعت بعد
همین جوری داره قدم میزنه
که یه کافیی رو میبینه که همیشه با مامانش میرفت و آب آلبالو میخورد
میخواست درو واز کنه که دازای یو دید که داره با تعجب نگاش میکنه
دازای:ببینم مگه نگفتم خونه بمونی
۱.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.