پرستار بچم پارت ۳۴
ات:عام اگه رئیسم اجازه داد میام بزار بپرسم جونگکوک شی میتونم برم؟
کوک:باشه مشکلی نیست
ات:میام مامان آدرسو برام بفرست فعلا
کوک:تنها میری؟
ات:عام آره
کوک:پس من نیام؟
ات:خب بیا مشکلی نیست میتونی با مامانم آشنا بشی
کوک: راستی چرا گفتی رئيس؟
ات:عام نمیخوام فعلا مامانم بفهمه
کوک:باشه پس لباس بپوشم بریم
ویو ات: نیم تنه سفید با دامن نسبتا کوتاه مشکی پوشیدم(گذاشتم ) و موهام رو خشک کردم ...
ویو کوک: لباس آستین بلند سفید با شلوار مشکی پوشیدم (گذاشتم ) سوار ماشین شدیم و بعد چند مین رسیدیم به یه پارک ...مامان و البته داداش عنتر ات هم اونجا بود ... ات پرید مامان و داداشش رو بغل کرد
م.ا: خوش اومدی پسرم شرمنده مون کردی
کوک:نه این چه حرفیه کاری نداشتم گفتم بیام
جیمین:خیلی با ات میپری ها حواست باشه
م.ا:عه جیمین این چه طرز صحبت کردنه پسرم زشته
کوک:مشکلی نیست بفرمایید بشینید
ویو کوک: ات داشت با بچه ها بازی میکرد منم زنگ زدم خانوادم بیان که با هم آشنا بشن بعد چند مین اومدن جیهو معلوم بود لباش باهام باده ولی کارش زشت بود منم نرفتم پیشش که رفت پیش ات، ات هم روی چمن نشسته بود اونم پرید روی ات که ات روی چمن دراز شد و دامنش رفت بالا جیمینم داشت نگاه میکرد رفتم سمت شون و جیهو رو گرفتم
جیهو:بزارم پایینننن میقام برمممم
کوک: بیا بریم میخوایم با مامانجون حدیدت آشنا بشیم
بردمش پیش مامان ات
جیهو:جوما؟*همون شمای خودمون فقد بچگونه🥲*
م.ا: من مامان اتم نمیشناسی؟*لبخند*
جیهو:مامانجونننننن* و سفت بغلش میکنه *
م.ا: مامانجون؟*خنده*
م.ک: پس شما باید مادر ات باشید
م.ا:بله و شما؟
م.ک: من مادر کوک هستم اینم نوم جیهو هست
م.ا: اوه خیلی خوشبختم
م.ک:همچنین معلوم شد دخترتون به کی رفته انقدر خوشگل و خوش صبحته
م.ا: خیلی ممنون اختیار دارید ،ات دخترم میشه بیای
ات:مامان .... به جیمین بگو ولم کن ایییی دلم باشه دیگه نمیکنممممم*قهقه*
ویو ات: گوش جیمین و نیشگون گرفتم اونم گذاشت دنبالم از پشت بغلم کرد که کوک براید استایل بغلم کرد
کوک:وقتی میگه نکن یعنی نکن نمیفهمی؟
جیمین:وای باز این پیداش شد ، ببین تو جنبه شوخی نداری ربطی به من نداره
ات:ج..جونگکوک بزارم زمین مامانم کارم داره
کوک:تو برو اینجا نیا
ات:هی دعوا درست نکنی وسط پیک نیک ها... با دوتاتون بودم
کوک:باشه مشکلی نیست
ات:میام مامان آدرسو برام بفرست فعلا
کوک:تنها میری؟
ات:عام آره
کوک:پس من نیام؟
ات:خب بیا مشکلی نیست میتونی با مامانم آشنا بشی
کوک: راستی چرا گفتی رئيس؟
ات:عام نمیخوام فعلا مامانم بفهمه
کوک:باشه پس لباس بپوشم بریم
ویو ات: نیم تنه سفید با دامن نسبتا کوتاه مشکی پوشیدم(گذاشتم ) و موهام رو خشک کردم ...
ویو کوک: لباس آستین بلند سفید با شلوار مشکی پوشیدم (گذاشتم ) سوار ماشین شدیم و بعد چند مین رسیدیم به یه پارک ...مامان و البته داداش عنتر ات هم اونجا بود ... ات پرید مامان و داداشش رو بغل کرد
م.ا: خوش اومدی پسرم شرمنده مون کردی
کوک:نه این چه حرفیه کاری نداشتم گفتم بیام
جیمین:خیلی با ات میپری ها حواست باشه
م.ا:عه جیمین این چه طرز صحبت کردنه پسرم زشته
کوک:مشکلی نیست بفرمایید بشینید
ویو کوک: ات داشت با بچه ها بازی میکرد منم زنگ زدم خانوادم بیان که با هم آشنا بشن بعد چند مین اومدن جیهو معلوم بود لباش باهام باده ولی کارش زشت بود منم نرفتم پیشش که رفت پیش ات، ات هم روی چمن نشسته بود اونم پرید روی ات که ات روی چمن دراز شد و دامنش رفت بالا جیمینم داشت نگاه میکرد رفتم سمت شون و جیهو رو گرفتم
جیهو:بزارم پایینننن میقام برمممم
کوک: بیا بریم میخوایم با مامانجون حدیدت آشنا بشیم
بردمش پیش مامان ات
جیهو:جوما؟*همون شمای خودمون فقد بچگونه🥲*
م.ا: من مامان اتم نمیشناسی؟*لبخند*
جیهو:مامانجونننننن* و سفت بغلش میکنه *
م.ا: مامانجون؟*خنده*
م.ک: پس شما باید مادر ات باشید
م.ا:بله و شما؟
م.ک: من مادر کوک هستم اینم نوم جیهو هست
م.ا: اوه خیلی خوشبختم
م.ک:همچنین معلوم شد دخترتون به کی رفته انقدر خوشگل و خوش صبحته
م.ا: خیلی ممنون اختیار دارید ،ات دخترم میشه بیای
ات:مامان .... به جیمین بگو ولم کن ایییی دلم باشه دیگه نمیکنممممم*قهقه*
ویو ات: گوش جیمین و نیشگون گرفتم اونم گذاشت دنبالم از پشت بغلم کرد که کوک براید استایل بغلم کرد
کوک:وقتی میگه نکن یعنی نکن نمیفهمی؟
جیمین:وای باز این پیداش شد ، ببین تو جنبه شوخی نداری ربطی به من نداره
ات:ج..جونگکوک بزارم زمین مامانم کارم داره
کوک:تو برو اینجا نیا
ات:هی دعوا درست نکنی وسط پیک نیک ها... با دوتاتون بودم
۵۲.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.