کارل دنکه ملقب به آدم خوار فراموش شده
کارل دنکه ملقب به آدم خوار فراموش شده
(دوستان عزیز امروز سوزنم روی کارل ها گیر کرده)
میخوایم درمورد یکی از قاتل های سریالی آلمانی صحبت کنیم که تو دوره زمانی ۱۹۰۳ تا ۱۹۲۴ فعالیت داشته و جونِ ۳۰ تا انسان رو گرفته و لقب "آدم خورِ فراموش شده" رو از آن خودش کرده
کارل دنکه سومین فرزند یه خانواده کشاورز بود که از اختلال تاخیر رشد رنج میبرد
خیلی دیر صحبت کردن رو یاد گرفت و حتی خیلی آروم صحبت میکرد و راه میرفت
بنابراین خیلی تو مدرسه مورد تمسخر قرار میگرفت و اذیت میشد
بزرگتر که شد نه دوستی داشت نه کسی که حتی باهاش حرف بزنه بنابر این اصلا اجتماعی نبود
پدر و مادرش هم توجهشون نسبت به کارل خیلی کمتر از بچه های دیگه بود و میشه گفت مثل یه بار اضافه بهش نگاه میکردن
کارل تو نوجوانیش از شب ادراری رنج میبرد و بقیه برای توصیف اون از کلمات "بی احساس"
و یا "خنثی" استفاده میکردن
مدرسه رو که تموم کرد مشغول کار شد تا مثل یه انسان معمولی زندگی کنه
تو یکی از شب های 22 سالگیش یه شب خونه رو ترک کرد و تا 9 ماه هیچ خبری ازش نبود
وقتی برگشت به هیچ کدوم از سوال های خانواده جواب نداد و هیچ کس نمیدوست کارل این 9 ماه رو کجا گذرونده !
تقریبا بعد از برگشت کارل پدر و مادرش بر اثر سکته مغزی مردن و اون با خواهر و برادرهاش تنها بود
خانواده اش اون رو تو کسب و کار خانوادگی سهیم کردن و اونم بعد از مدتی سهمش رو برداشت و به شهر مونستربرگ سفر کرد
یه آپارتمان کوچیک خرید و زندگی جدیدشو شروع کرد. همچنین یه زمین کوچیکم خرید و این وسط خواهر و برادرهاش متوجه شدن کارل سه برابر ارزش زمین پول داده و یکم نگرانش شدن
و سعی کردن به خونه برش گردونن چون اوناهم مثل پدر و مادرشون فکر میکردن کارل از پس هیچی بر نمیاد و همیشه باید تحت مراقبت باشه
خلاصه تموم اینا باعث شد این آدم منزوی تر بشه و تا مدت ها هیچ ارتباطی با کسی نداشت و با سبد بافی و درست کردن سبد از تو خونه پول در میاورد و حتی از باقی مونده پولش برای کار های خیر استفاده میکرد و به بی خانمان ها کمک میکرد. خلاصه که تو شهر مونستربرگ آدم خوبی شناخته میشد و همیشه کلیسا بود
با هیچ فردی رابطه جنسی و عاطفی نداشت و توی تشیع جنازه ها صلیب حمل میکرد
بعد از جنگ جهانی اول که تورم به شدت بالا رفته بود کارل هم مثل اکثریت تمام پولاش رو خرج کرده بود پس مجبور شد آپارتمانش رو بفروشه و یه آپارتمان کوچیک تر اجاره کنه...
پارت اول
(دوستان عزیز امروز سوزنم روی کارل ها گیر کرده)
میخوایم درمورد یکی از قاتل های سریالی آلمانی صحبت کنیم که تو دوره زمانی ۱۹۰۳ تا ۱۹۲۴ فعالیت داشته و جونِ ۳۰ تا انسان رو گرفته و لقب "آدم خورِ فراموش شده" رو از آن خودش کرده
کارل دنکه سومین فرزند یه خانواده کشاورز بود که از اختلال تاخیر رشد رنج میبرد
خیلی دیر صحبت کردن رو یاد گرفت و حتی خیلی آروم صحبت میکرد و راه میرفت
بنابراین خیلی تو مدرسه مورد تمسخر قرار میگرفت و اذیت میشد
بزرگتر که شد نه دوستی داشت نه کسی که حتی باهاش حرف بزنه بنابر این اصلا اجتماعی نبود
پدر و مادرش هم توجهشون نسبت به کارل خیلی کمتر از بچه های دیگه بود و میشه گفت مثل یه بار اضافه بهش نگاه میکردن
کارل تو نوجوانیش از شب ادراری رنج میبرد و بقیه برای توصیف اون از کلمات "بی احساس"
و یا "خنثی" استفاده میکردن
مدرسه رو که تموم کرد مشغول کار شد تا مثل یه انسان معمولی زندگی کنه
تو یکی از شب های 22 سالگیش یه شب خونه رو ترک کرد و تا 9 ماه هیچ خبری ازش نبود
وقتی برگشت به هیچ کدوم از سوال های خانواده جواب نداد و هیچ کس نمیدوست کارل این 9 ماه رو کجا گذرونده !
تقریبا بعد از برگشت کارل پدر و مادرش بر اثر سکته مغزی مردن و اون با خواهر و برادرهاش تنها بود
خانواده اش اون رو تو کسب و کار خانوادگی سهیم کردن و اونم بعد از مدتی سهمش رو برداشت و به شهر مونستربرگ سفر کرد
یه آپارتمان کوچیک خرید و زندگی جدیدشو شروع کرد. همچنین یه زمین کوچیکم خرید و این وسط خواهر و برادرهاش متوجه شدن کارل سه برابر ارزش زمین پول داده و یکم نگرانش شدن
و سعی کردن به خونه برش گردونن چون اوناهم مثل پدر و مادرشون فکر میکردن کارل از پس هیچی بر نمیاد و همیشه باید تحت مراقبت باشه
خلاصه تموم اینا باعث شد این آدم منزوی تر بشه و تا مدت ها هیچ ارتباطی با کسی نداشت و با سبد بافی و درست کردن سبد از تو خونه پول در میاورد و حتی از باقی مونده پولش برای کار های خیر استفاده میکرد و به بی خانمان ها کمک میکرد. خلاصه که تو شهر مونستربرگ آدم خوبی شناخته میشد و همیشه کلیسا بود
با هیچ فردی رابطه جنسی و عاطفی نداشت و توی تشیع جنازه ها صلیب حمل میکرد
بعد از جنگ جهانی اول که تورم به شدت بالا رفته بود کارل هم مثل اکثریت تمام پولاش رو خرج کرده بود پس مجبور شد آپارتمانش رو بفروشه و یه آپارتمان کوچیک تر اجاره کنه...
پارت اول
۲.۴k
۲۷ آبان ۱۴۰۲