بابایی جونم 💙☯ p ۱۰
ویو جیمین 🖤💔
دلم نمیومد دخترم رو بزنم و ملیسا هم بار دار بود من دارم چیکار میکنم نشستم رو صندلی و با دستم صورتم رو گرفتم و گریه کردم (بدون صدا)
ویو جینا❤☸
بدنم از ترس داشت میلرزید چشمام رو بستم ولی وقتی باز کردم بابام نشسته بود و داشت گریه میکرد رفتم پیشش نشستم و منم گریه کردم
جینا:بابایی گریه نکن (با گریه)
جیمین جینا رو بغل کرد (ادمین تون اصلا حسودی نمیکنه 😓نه غلط کردم انقدر دارم حسودی میکنم که نگو😭)
جیمین:ببخشید که انقدر پدر بدی بودم برات
جینا:بابای من دوست دارم
جیمین:من بهت قول میدم از الان به بعد بابای خوبی باشم برات
جینا:بابا تو همین جوریشم خیلی خوبی ولی اگر نمیزنی زیر قولت فردا بریم با هم پارک
جیمین:چرا که نه بریم اصلا الان بریم
جینا:مامان حالت خوبه
ملیسا:حالا که میبینم رابطه ی پدر و دختری تون خوب شده بله خیلی خوبم
(فردا)
جیمین:جینا دخترم پاشو ساعت ۱ بعد از ظهره
جینا:بابا یه زره دیگه بخوابم لطفا
جیمین:اوو پس دلت میخواد قلقلکت بدم اره اخه قطار قلقلک منتظره
جینا:نه بابا ترو خدا بخدا بلند شدم بریم
جیمین:بریم پرنسس
جیمین با جینا رفتن پایین و دیدن که ملیسا نشسته و منتظره که جیمین و جینا بیان
ملیسا:چه عجب من بچم انقدر گشنش بود ولی صبر کردم تا بیاید
جیمین:باشه الان اومدیم
(بعد صبحانه)
جینا:امم من بابا من برم بیرون بیام زود میام
جیمین:باشه ساعت ۸ خونه باشه
جینا:میخوام با جکسون و یونا برم
جیمین:باشه مواظب باش بای
جینا:باییییییی
ویو جینا ❤☸
رفتم خونه ی یونا و زنگ زدم بیاد پایین اومد سوار ماشین شد رفتیم دنبال جکسون و از اونجا رفتیم خونه ی خودم و همه ی قضیه رو براشون تعریف کردم
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
دلم نمیومد دخترم رو بزنم و ملیسا هم بار دار بود من دارم چیکار میکنم نشستم رو صندلی و با دستم صورتم رو گرفتم و گریه کردم (بدون صدا)
ویو جینا❤☸
بدنم از ترس داشت میلرزید چشمام رو بستم ولی وقتی باز کردم بابام نشسته بود و داشت گریه میکرد رفتم پیشش نشستم و منم گریه کردم
جینا:بابایی گریه نکن (با گریه)
جیمین جینا رو بغل کرد (ادمین تون اصلا حسودی نمیکنه 😓نه غلط کردم انقدر دارم حسودی میکنم که نگو😭)
جیمین:ببخشید که انقدر پدر بدی بودم برات
جینا:بابای من دوست دارم
جیمین:من بهت قول میدم از الان به بعد بابای خوبی باشم برات
جینا:بابا تو همین جوریشم خیلی خوبی ولی اگر نمیزنی زیر قولت فردا بریم با هم پارک
جیمین:چرا که نه بریم اصلا الان بریم
جینا:مامان حالت خوبه
ملیسا:حالا که میبینم رابطه ی پدر و دختری تون خوب شده بله خیلی خوبم
(فردا)
جیمین:جینا دخترم پاشو ساعت ۱ بعد از ظهره
جینا:بابا یه زره دیگه بخوابم لطفا
جیمین:اوو پس دلت میخواد قلقلکت بدم اره اخه قطار قلقلک منتظره
جینا:نه بابا ترو خدا بخدا بلند شدم بریم
جیمین:بریم پرنسس
جیمین با جینا رفتن پایین و دیدن که ملیسا نشسته و منتظره که جیمین و جینا بیان
ملیسا:چه عجب من بچم انقدر گشنش بود ولی صبر کردم تا بیاید
جیمین:باشه الان اومدیم
(بعد صبحانه)
جینا:امم من بابا من برم بیرون بیام زود میام
جیمین:باشه ساعت ۸ خونه باشه
جینا:میخوام با جکسون و یونا برم
جیمین:باشه مواظب باش بای
جینا:باییییییی
ویو جینا ❤☸
رفتم خونه ی یونا و زنگ زدم بیاد پایین اومد سوار ماشین شد رفتیم دنبال جکسون و از اونجا رفتیم خونه ی خودم و همه ی قضیه رو براشون تعریف کردم
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
۹.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.