دختری از جنس جاسوس(پارت10)
جولیا دیگه نمیتونست تحمل کنه که عشقش با یه دختر موصورتی دوست واسه همین دست انیا رو گرفت و گفت…
جولیا:من باهاش کار دارم نگران نباشید نمیخورمش
ذهن جولیا:البته هنوز نه
انیا از ترس خشک شده بود
جولیا انیا رو با خودش برد تو دستشویی و بهش گفت…
جولیا:ببین دخترجون تو درحد دامیان نیستی پس سعی نکن با کارایی که مثلا از قصد نیس دل دامیان به دست پس…
انیا:دل دامیان از اولین روزی که منو دیده مال من بوده پس تو با اون ارایش غلیظ و ناخن دست بیل سعی نکن دل دامیان رو به دست بیاری چون سعی بیفایده هست
جولیا:حالا که اینطور شد الکس بیا بهش بفهمون دنیا دست کیه
الکس:با اینکه دوست دارم ولی باید بفهمی من فقط لیاقت تو رو دارم
و بعد مکس انیا رو محکم زد تو در دستشویی انیا از شدت ترس و درد جیغی زد که کل کره ی زمین لرزید دامیان با شنیدن صدای انیا سریع به سمت دستشویی رفت اما وقتی خواست در رو باز کنه در باز نشد چون انیا پشت در بود بعد الکس انیا زد تو دیوار رو بهش گفت…
الکس:عزیزم قل میدم چیزیت نشه
انیا:واقعا تا همین الانش هم کمر شکست
در همون حال دامیان در رو باز کرد و تا قبل از این که الکس انیا رو ببوسه یه اتفاقه وحشتناک افتاد دامیان به یه پلنگ سیاه تبدیل شد و چیزی نمونده بود به الکس حمله کنه ولی الکس فرار کرد دامیان هم دوید دنبال الکس توی راه دامیان خورد به بکی و بکی افتاد تو اب و تبدیل به یه پری دریایی شد شاید یکم عجیب باشه پلی دمتریوس از ترس تبدیل به خون اشام اون شب همه از باغ فرار کردن ولی فردا…
(فردا)
دمتریوس قدرت هیگنوتیزم و همه بچه هیگنوتیزم کرد تا اتفاق دیشب رو فراموش کنن
وقتی انیا،دامیان،بکی و دمتریوس رفتن تو اتاقشون انیا دمتریوس گفت…
انیا:حالا بکی و دامیان قدرت من رو میدونن تو هم بهتره بدونی خب یه تله پاتم
دیگه معلوم بود اتاق267اتاق کسایی بود که قدرت های ماورا طبیعی داشتنه
جولیا:من باهاش کار دارم نگران نباشید نمیخورمش
ذهن جولیا:البته هنوز نه
انیا از ترس خشک شده بود
جولیا انیا رو با خودش برد تو دستشویی و بهش گفت…
جولیا:ببین دخترجون تو درحد دامیان نیستی پس سعی نکن با کارایی که مثلا از قصد نیس دل دامیان به دست پس…
انیا:دل دامیان از اولین روزی که منو دیده مال من بوده پس تو با اون ارایش غلیظ و ناخن دست بیل سعی نکن دل دامیان رو به دست بیاری چون سعی بیفایده هست
جولیا:حالا که اینطور شد الکس بیا بهش بفهمون دنیا دست کیه
الکس:با اینکه دوست دارم ولی باید بفهمی من فقط لیاقت تو رو دارم
و بعد مکس انیا رو محکم زد تو در دستشویی انیا از شدت ترس و درد جیغی زد که کل کره ی زمین لرزید دامیان با شنیدن صدای انیا سریع به سمت دستشویی رفت اما وقتی خواست در رو باز کنه در باز نشد چون انیا پشت در بود بعد الکس انیا زد تو دیوار رو بهش گفت…
الکس:عزیزم قل میدم چیزیت نشه
انیا:واقعا تا همین الانش هم کمر شکست
در همون حال دامیان در رو باز کرد و تا قبل از این که الکس انیا رو ببوسه یه اتفاقه وحشتناک افتاد دامیان به یه پلنگ سیاه تبدیل شد و چیزی نمونده بود به الکس حمله کنه ولی الکس فرار کرد دامیان هم دوید دنبال الکس توی راه دامیان خورد به بکی و بکی افتاد تو اب و تبدیل به یه پری دریایی شد شاید یکم عجیب باشه پلی دمتریوس از ترس تبدیل به خون اشام اون شب همه از باغ فرار کردن ولی فردا…
(فردا)
دمتریوس قدرت هیگنوتیزم و همه بچه هیگنوتیزم کرد تا اتفاق دیشب رو فراموش کنن
وقتی انیا،دامیان،بکی و دمتریوس رفتن تو اتاقشون انیا دمتریوس گفت…
انیا:حالا بکی و دامیان قدرت من رو میدونن تو هم بهتره بدونی خب یه تله پاتم
دیگه معلوم بود اتاق267اتاق کسایی بود که قدرت های ماورا طبیعی داشتنه
۱.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.