P11

فلیکسو بیدار میکنن و صبحونه میخورن
_:بیبی
+: بله؟
-: الان به لبات نیاز دارم باید چیکار کنم؟
+: بسه دیگه پاره شدم🥲
_: بزار نیازمو با لبات بر طرف کنم(کیوت)
+: باشه(با ذهن منحرفتون تصور کنین👄👅)
بعد نماز
+:میشه کاپلی بریم بریم بیرون؟خواهش😁
÷: خب یکدفه ای میگفتی من نیام دیگه😮‍💨
+: تو هم با هانول برو بیرون خب به من چه
(می رن بیرون کافه)


+: میدونستی که نمیتونم خوب راه برم؟
-:ببخشید دیشب دست خودم نبود
+: میشه بگی کی دست خودته؟
_: فکر کنم هیچ وقت😅
_: ولی بازم ببخشید
+: هعی(دستشو میگیره)
_: میگم به نظرت اگه معلما بفهمن که منو تو باهم رابطه داریم چی میشه؟
+: میدونی من خیلی نگران این نیستم ولی ممکنه هانول یه وقتی خر بشه بره به مدیر بگه
_: کاش میشد هرکی که رو مخته رو بکشی
+: کاش
بعد اینکه میان خونه‌ باهم میرن حموم 😅📿
صحبت های داخل حموم👇
-: بیبی ؟
+: چیه؟
-:میدونی من نگران اینم که بعد از اینکه پدر و مادرت از سفر برگشتن من باید کجا برم؟
+: نگران نباش یه فکری میکنیم
-: اینکه بهشم فکر میکنم باعث میشه که بغض کنم و گریم بگیره
+: (بغلش میکنه)


ادمین : راستی یادم رفت که بگم هیونجین موقع اومدن گامی رو هم با خودش آورده بود😅