فن فیک "قسمت تاریک "
فن فیک "قسمت تاریک "
پارت ۱۸
________
تا اینکه...
" امیلیا چان خوشحالم که امدی ! "
از زبان امیلیا +
این صدا برام خیلی آشنا بود...از پشت سرم
برگشتم و پشت سرم رو دیدم
همون پسره توی مافیا...دازای اوسامو
+ برای چی خواستی بیام ؟
_دیشب موقعی که دستم رو روی شونت گذاشتم به لباست ردیاب وصل کردم و چند نفر رو فرستادم که تعقیب ت کنن تا الان...
+ چ..چی؟؟؟
_ از اونجایی ک خانواده ای نداری...و سادیسم شدید داری و برای کسی کار نمیکنی و موهبت قوی ای داری...میتونی ادم بدرد بخوری برای مافیای بندر باشی
عضو مافیای بندر میشی؟
از کجا این اطلاعات رو داشت؟ چرا میخواد همینجوری منو انقدر راحت عضو مافیا کنه؟
من که مشکلی ندارم...تازه برام خوب هم میشه...
+ باشه...
_ عالیه...دنبال من بیا
دازای رفت و امیلیا هم دنبالش
بعد چند دقیقه دازای و امی رسیدن به ی ساختمون بلند مشکی
و واردش شدن
دو نفر دم یه اتاق که در بزرگی داشت مسلح وایستاده بودن
دازای رفت و وارد اون اتاق شد و به امی اشاره کرد که دنبالش بیاد و امی هم وارد اتاق شد
از زبان امیلیا +
اتاقی با تم مشکی و تقریبا کلاسیک....همون اتاق بود که دیشب دید و همون مردی که پشت میز نشسته بود...موری
دازای رفت نزدیک موری سان و چیزی بهش گفت که نشنیدم .
***
موری سان همون لبخند همیشگی رو زد
موری : امیلیا چان خوشحالم که درخواستدرخواستمون رو قبول کردی
فقط چند تا کار باید انجام بدی که عضو مافیا شی و بشه بهت اعتماد کرد...یادت باشه...خیانت به مافیا خطر بزرگی برات عه
+ (زیر لب ) که اینطور...
موری : فقط قبلش اطلاعاتی در مورد مافیا که فعلا باید بدونی رو بهت میدم...هیچ کس غیر از اعضای مافیا نباید این هارو بدونه
موری از روی میز چند کاغذ برداشت و گذاشتشون توی پوشه و به امی داد .
+ چشم موری سان
موری : دازای...اتاقش رو بهش نشون بده...
_ دنبالم بیا امیلیا
دازای رفت و امی هم دنبالش
دازای وارد اتاق تقریبا ساده ای شد
_ اینجا اتاق ت عه اون کاغذ هارو بخون چند ساعت دیگه میام تا بیشتر با مافیا اشنات کنم
دازای از اتاق بیرون رفت
و امی هم کاغذ هارو از تو پوشه در اورد و خواندشون
***
پارت ۱۸
________
تا اینکه...
" امیلیا چان خوشحالم که امدی ! "
از زبان امیلیا +
این صدا برام خیلی آشنا بود...از پشت سرم
برگشتم و پشت سرم رو دیدم
همون پسره توی مافیا...دازای اوسامو
+ برای چی خواستی بیام ؟
_دیشب موقعی که دستم رو روی شونت گذاشتم به لباست ردیاب وصل کردم و چند نفر رو فرستادم که تعقیب ت کنن تا الان...
+ چ..چی؟؟؟
_ از اونجایی ک خانواده ای نداری...و سادیسم شدید داری و برای کسی کار نمیکنی و موهبت قوی ای داری...میتونی ادم بدرد بخوری برای مافیای بندر باشی
عضو مافیای بندر میشی؟
از کجا این اطلاعات رو داشت؟ چرا میخواد همینجوری منو انقدر راحت عضو مافیا کنه؟
من که مشکلی ندارم...تازه برام خوب هم میشه...
+ باشه...
_ عالیه...دنبال من بیا
دازای رفت و امیلیا هم دنبالش
بعد چند دقیقه دازای و امی رسیدن به ی ساختمون بلند مشکی
و واردش شدن
دو نفر دم یه اتاق که در بزرگی داشت مسلح وایستاده بودن
دازای رفت و وارد اون اتاق شد و به امی اشاره کرد که دنبالش بیاد و امی هم وارد اتاق شد
از زبان امیلیا +
اتاقی با تم مشکی و تقریبا کلاسیک....همون اتاق بود که دیشب دید و همون مردی که پشت میز نشسته بود...موری
دازای رفت نزدیک موری سان و چیزی بهش گفت که نشنیدم .
***
موری سان همون لبخند همیشگی رو زد
موری : امیلیا چان خوشحالم که درخواستدرخواستمون رو قبول کردی
فقط چند تا کار باید انجام بدی که عضو مافیا شی و بشه بهت اعتماد کرد...یادت باشه...خیانت به مافیا خطر بزرگی برات عه
+ (زیر لب ) که اینطور...
موری : فقط قبلش اطلاعاتی در مورد مافیا که فعلا باید بدونی رو بهت میدم...هیچ کس غیر از اعضای مافیا نباید این هارو بدونه
موری از روی میز چند کاغذ برداشت و گذاشتشون توی پوشه و به امی داد .
+ چشم موری سان
موری : دازای...اتاقش رو بهش نشون بده...
_ دنبالم بیا امیلیا
دازای رفت و امی هم دنبالش
دازای وارد اتاق تقریبا ساده ای شد
_ اینجا اتاق ت عه اون کاغذ هارو بخون چند ساعت دیگه میام تا بیشتر با مافیا اشنات کنم
دازای از اتاق بیرون رفت
و امی هم کاغذ هارو از تو پوشه در اورد و خواندشون
***
۸.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.