فیک جیمین پارت ۲۶
ا.ت:بیا تو
تهیونگ:سلام خوبی ا.ت
ا.ت: ا.ت؟؟؟؟
ته ته: یعنی اسمتو نگممم چی شد؟؟؟؟؟
ا.ت:پس چرا بهم نمیگی خواهرم؟؟؟
ته ته :بلخره فهمیدی (لبخند )
بلند شد بغلم کرد که کوک آمد تو
کوک:هااااااا
ا.ت پرید بغل کوک
از زبان کوک:
داشتم میرفتم پی ته که دیرم نیس میرفتم پایین که دیدم ته تو اتاق ا.ته رفتم تو ا.ت پرید بغلم چیشددددد
ا.ت:داداشیییی
کوک:چی داداشی فهمیدی کی گفت بهت ته گفتتت
ته:تو گفتی اسکل داشتی تو خواب باهاش حرف میزدی خواب نبود که
کوک:اها (خنده)
بازم ا.ت رو بغل کرد بوسش کرد آنقدر بوسش کرد که انگار اولین باره میبینه
بعد هم ته بعلش کرد و بوسش کرد
کوک:ببین خواهر گلم نباید به کسی بگی اگه بگی جونت در خطر میوفته باشه
ا.ت:چشم نمیگم داداش گلم
از زبان ا.ت:
یعد رفتن پایین که یهو شیشه ترکید و یه پسری آمد تو خیلی ترسیده بودم دویدم پایین
ا.ت:کمکککک کمکم کنید داداشششش داداشششش کمک ولممم کنننن
رفتم پیش کوک قائم شدم
کوک:چیشد گلم چیشد
ا.ت:داداش اون اون مواظب باشششش اییییییییی
اسلحه رو گرفت سمت کوک که بزنتش من پریدم جلوش و تیر به من خورد
کوک داد کشید ولی من هیچی نمیشنیدم فقط گریه میکردم پسره فرار کرد و من هیچی نفهمیدم و سیاهیه متعلق .....
از زبان کوک:
کوک:ا.تتتتتتتتتتتتتتت بیدار شوووو گلم بیدار شوو عشقم بیدار شوووووو(گریه و داد)
تهیونگ آمد پایین دید ا.ت تو اون وضعه شوکه شد بعد از اون همه آمدن و دیدنش بیشتر خوشحال شدن
تهیونگ:عشقم بیدار شوووووو ا.تتتتت بیدار شووووو گلم لطفا تنهامون نزار ترو خدا
از زبان نویسنده:
کوک ا.ت رو برآید بغل کرد برد گذاشتش تو ماشین و خودشم نشست پشت فرمون تهیونگ هم آمد و رفتن بیمارستان رسیدن پیاده شدن پرستار آمد ا.ت رو برد
تو اتاق عمل دکتر آمد و رفت تو کوک و ته خیلی استرس داشتن که خواهر کوچولوشون رو از دست بدن بعد از چند ساعت دکتر آمد بیرون و گفت که حالش خوبه میتونید ببنیدش رفتن تو
کوک:ا.ت گلم خوبی
ته:خواهرم خوبی
ا.ت:خ.و.بم
داداش لطفا به همه بگو من مردم باشه بعدا از نقشه حرف میزنیم همه چی آماده است
ته:چی؟
کوک:یعنی چی؟
ا.ت:لطفا لطفا ترو خدا به هیچکس نگید
یک سال بعد:
همه فکر میکردن ا.ت مرده ولی اون نمرده بود و .......
تهیونگ:سلام خوبی ا.ت
ا.ت: ا.ت؟؟؟؟
ته ته: یعنی اسمتو نگممم چی شد؟؟؟؟؟
ا.ت:پس چرا بهم نمیگی خواهرم؟؟؟
ته ته :بلخره فهمیدی (لبخند )
بلند شد بغلم کرد که کوک آمد تو
کوک:هااااااا
ا.ت پرید بغل کوک
از زبان کوک:
داشتم میرفتم پی ته که دیرم نیس میرفتم پایین که دیدم ته تو اتاق ا.ته رفتم تو ا.ت پرید بغلم چیشددددد
ا.ت:داداشیییی
کوک:چی داداشی فهمیدی کی گفت بهت ته گفتتت
ته:تو گفتی اسکل داشتی تو خواب باهاش حرف میزدی خواب نبود که
کوک:اها (خنده)
بازم ا.ت رو بغل کرد بوسش کرد آنقدر بوسش کرد که انگار اولین باره میبینه
بعد هم ته بعلش کرد و بوسش کرد
کوک:ببین خواهر گلم نباید به کسی بگی اگه بگی جونت در خطر میوفته باشه
ا.ت:چشم نمیگم داداش گلم
از زبان ا.ت:
یعد رفتن پایین که یهو شیشه ترکید و یه پسری آمد تو خیلی ترسیده بودم دویدم پایین
ا.ت:کمکککک کمکم کنید داداشششش داداشششش کمک ولممم کنننن
رفتم پیش کوک قائم شدم
کوک:چیشد گلم چیشد
ا.ت:داداش اون اون مواظب باشششش اییییییییی
اسلحه رو گرفت سمت کوک که بزنتش من پریدم جلوش و تیر به من خورد
کوک داد کشید ولی من هیچی نمیشنیدم فقط گریه میکردم پسره فرار کرد و من هیچی نفهمیدم و سیاهیه متعلق .....
از زبان کوک:
کوک:ا.تتتتتتتتتتتتتتت بیدار شوووو گلم بیدار شوو عشقم بیدار شوووووو(گریه و داد)
تهیونگ آمد پایین دید ا.ت تو اون وضعه شوکه شد بعد از اون همه آمدن و دیدنش بیشتر خوشحال شدن
تهیونگ:عشقم بیدار شوووووو ا.تتتتت بیدار شووووو گلم لطفا تنهامون نزار ترو خدا
از زبان نویسنده:
کوک ا.ت رو برآید بغل کرد برد گذاشتش تو ماشین و خودشم نشست پشت فرمون تهیونگ هم آمد و رفتن بیمارستان رسیدن پیاده شدن پرستار آمد ا.ت رو برد
تو اتاق عمل دکتر آمد و رفت تو کوک و ته خیلی استرس داشتن که خواهر کوچولوشون رو از دست بدن بعد از چند ساعت دکتر آمد بیرون و گفت که حالش خوبه میتونید ببنیدش رفتن تو
کوک:ا.ت گلم خوبی
ته:خواهرم خوبی
ا.ت:خ.و.بم
داداش لطفا به همه بگو من مردم باشه بعدا از نقشه حرف میزنیم همه چی آماده است
ته:چی؟
کوک:یعنی چی؟
ا.ت:لطفا لطفا ترو خدا به هیچکس نگید
یک سال بعد:
همه فکر میکردن ا.ت مرده ولی اون نمرده بود و .......
۲.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.