𝙢𝙖𝙜𝙝𝙚𝙝 𝙢𝙞𝙨𝙝𝙚𝙝 𝟯
( 𝙠𝙤𝙤𝙠 )
بعد از هفت یا هشت دقیقه یونگی با یه ورق چاپ شده اومد جفتم .
یونگی : کوک اطلاعاتی که دراوردم رو چاپ کردم . اینان .
+ ممنون .
ورقه رو گرفتم و خوندم .
.
.
پارک ا/ت . فرزند پارک جانگ . نام مادر کیم ا/د . متولد ۲ سپتامبر سال ۲۰۰۳ در سئول . در حال حاضر دانشجوی ترم اول رشته ی معماری و ... یه مشت شر و ور دیگه .
.
.
ورقه رو پرت کردم سر میز کارم و خودم دراز کشیدم سر تخت . با خستگی تمام چشمام رو مالیدم و بستمشون . کم کم چشمام گرم شدن و ...
.
.
بیدار شدم و به یونگی گفتم دختره رو برام بیارن ( همون ا/ت رو میگه )
__________________________________
(𝙖/𝙩 )
یکم کیمچی پیازچه درست کردم . یادم افتاد باید یه سری مطلب پیدا کنم از داخل مجله و کتاب و اینترنت و این جور چیزا . لباس پوشیدم و رفتم بیرون تا خرید بکنم . یه عالمه چیز میز برای مقاله ی دانشگاهم خریده بودم . داشتم از داخل کوچه میرفتم سمت خونم که یهویی یه چیزی محکم از پشت خورد توی سرم ...
.
.
با سردرد شدیدی چشمامو باز کردم . همه جا رو تار میدیم . فهمیدم عینکم روی چشمام نیست . داد زدم : اینجا کجاست ؟ کسی صدای منو میشنوه ؟ آهایییی . با شمام . کسی صدای منو ...
با باز شدن در حرفمو خوردم . یکی اومد داخل اما نمیتونستم چهره اش رو درست ببینم .
_ هر کسی که هستی عینکم رو بهم بده نمیتونم ببینمت .
عینکم رو زد روی چشمام . تازه دیدمش . یه پسر جوون قد بلند جذاب و خلاصه همه چی تموم .
_ برای چی منو آوردی اینجا ؟؟ اصلا تو کی هستی ؟؟
+ من جئون جانگکوکم ، خانم پارک ا/ت .
_ ا .. اسم منو از کجا میدونی ؟؟
+ ( پوزخند ) بابات همکارم بود .
_ بابای من ؟؟ جدی ؟؟
+ اره اما همکار خوبی نبود . و کسی که من همکاری میکنه باید لیاقت داشته باشه . بابای تو بی لیاقت بود . جای ادم های بی لیاقت هم روی زمین نیست . و سهمی برای زندگی ندارن . پس خلاصش کردم ( دوباره پوزخند )
اشکام گونم رو قلقلک دادن .
_ ( داد زد ) تو پدر منو کشتییییی ؟؟ چطوری هققق چطوری دلت اومد هققق . تو اصلا دل هقق داری ؟؟
+ ( داد زد ) سر من داد نزن وگرنه تو رو هم میفرستم بغل دست بابای عزیزت . فهمیدییییی ؟؟
از ترس فقط سر تکون دادم به نشانه ی مثبت .
+ خوبه .
بعد از هفت یا هشت دقیقه یونگی با یه ورق چاپ شده اومد جفتم .
یونگی : کوک اطلاعاتی که دراوردم رو چاپ کردم . اینان .
+ ممنون .
ورقه رو گرفتم و خوندم .
.
.
پارک ا/ت . فرزند پارک جانگ . نام مادر کیم ا/د . متولد ۲ سپتامبر سال ۲۰۰۳ در سئول . در حال حاضر دانشجوی ترم اول رشته ی معماری و ... یه مشت شر و ور دیگه .
.
.
ورقه رو پرت کردم سر میز کارم و خودم دراز کشیدم سر تخت . با خستگی تمام چشمام رو مالیدم و بستمشون . کم کم چشمام گرم شدن و ...
.
.
بیدار شدم و به یونگی گفتم دختره رو برام بیارن ( همون ا/ت رو میگه )
__________________________________
(𝙖/𝙩 )
یکم کیمچی پیازچه درست کردم . یادم افتاد باید یه سری مطلب پیدا کنم از داخل مجله و کتاب و اینترنت و این جور چیزا . لباس پوشیدم و رفتم بیرون تا خرید بکنم . یه عالمه چیز میز برای مقاله ی دانشگاهم خریده بودم . داشتم از داخل کوچه میرفتم سمت خونم که یهویی یه چیزی محکم از پشت خورد توی سرم ...
.
.
با سردرد شدیدی چشمامو باز کردم . همه جا رو تار میدیم . فهمیدم عینکم روی چشمام نیست . داد زدم : اینجا کجاست ؟ کسی صدای منو میشنوه ؟ آهایییی . با شمام . کسی صدای منو ...
با باز شدن در حرفمو خوردم . یکی اومد داخل اما نمیتونستم چهره اش رو درست ببینم .
_ هر کسی که هستی عینکم رو بهم بده نمیتونم ببینمت .
عینکم رو زد روی چشمام . تازه دیدمش . یه پسر جوون قد بلند جذاب و خلاصه همه چی تموم .
_ برای چی منو آوردی اینجا ؟؟ اصلا تو کی هستی ؟؟
+ من جئون جانگکوکم ، خانم پارک ا/ت .
_ ا .. اسم منو از کجا میدونی ؟؟
+ ( پوزخند ) بابات همکارم بود .
_ بابای من ؟؟ جدی ؟؟
+ اره اما همکار خوبی نبود . و کسی که من همکاری میکنه باید لیاقت داشته باشه . بابای تو بی لیاقت بود . جای ادم های بی لیاقت هم روی زمین نیست . و سهمی برای زندگی ندارن . پس خلاصش کردم ( دوباره پوزخند )
اشکام گونم رو قلقلک دادن .
_ ( داد زد ) تو پدر منو کشتییییی ؟؟ چطوری هققق چطوری دلت اومد هققق . تو اصلا دل هقق داری ؟؟
+ ( داد زد ) سر من داد نزن وگرنه تو رو هم میفرستم بغل دست بابای عزیزت . فهمیدییییی ؟؟
از ترس فقط سر تکون دادم به نشانه ی مثبت .
+ خوبه .
۱۶.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.