فیک تقاص پارت ۲۴
هیچ ریکشنی بهش نشون ندادم دست خودم نبود وجود داشتنش با نداشتنش هیچ فرقی نداشت
شاید باید به خودم بگم که فقط قراره اسمش بیاد تو شناسنامه م و هیچی قرار نیس بشه و این قرار نیست ترس داشته باشه ... فقط قراره بشی جئون هانا !
جونگ کوک مکث طولانی کرد و از تو جیب کتش یه جعبه دراورد و گذاشت رو میز و گفت حلقه ست ! بنداز انگشتت .... بلند شو بریم
از رو صندلی بلند شدم و جعبه رو برداشتم و انگشتر و از داخلش دراوردم
یه انگشتر خیلی ظریف بود که با الماس روش کار شده بود و خیلی قشنگ بود
انداختم تو انگشتم کاملا اندازه ی دستم بود
میخواست از اتاق بره بیرون که یاد گردنبند جیمین گفتم و سریع گفتم یه چی ازت میخوام !
جونگ کوک برگشت سمتم و با مکث گفت چی ؟
گفتم گردنبندی که ازم گرفتی رو میخوام
جونگ کوک مکث کرد و دستش و کرد تو جیب شلوارش و گردنبند جیمین رو از داخلش دراورد و گرفت سمتم
گردنبند و ازش گرفتم و بهش خیره شدم
بدون مکث گردنبند و انداختم گردنم
که جونگ کوک گفت گردنبند کیه که اینقد دوسش داری ؟
گفتم مامانم بهم داده
جونگ کوک فقط سرش و به علامت تایید تکون داد و گفت بریم
از اتاق خارج شدیم که جونگ کوک گفت قراره ضایع بازی در نیاریم پس دستت و دور دستم حلقه کن
بدون اینکه بهش نگا کنم دستم و دور دستش حلقه کردم و از پله ها رفتیم پایین
مراسم قرار بود تو باغ پشت عمارت برگذار بشه
از عمارت خارج شدیم و رفتیم باغ پشتی
همه جمع شده بودن اونجا و منتظر ما بودن
یه عاقد(همون پدر مسیحیا در نظر بگیرید)با کتابش وایستاده بود
من و جونگ کوک رفتیم کنار عاقد و رو به روی هم وایستادیم و دستای همدیگه رو گرفتیم و به صورت همدیگه خیره شدیم
عاقد شروع کرد
هیچی نمیشنیدم و تو خودم بودم
که با حرف جونگ کوک به خودم اومدم
جونگ کوک گفت لازم نیس اینهمه استرس داشته باشی فقط اسمامون قراره بره تو شناسنامه ی همدیگه
سعی کردم تظاهر کنم و گفتم استرس ندارم
جونگ کوک گفت شاید ظاهرت اروم باشه ولی دستای سردت اینطوری نمیگه !
راس میگفت دستام یخ زده بود و گرمای دستای جونگ کوک دستام و گرم کرده بود
فقط اخرین جمله ی عاقد و شنیدم که گفت خانم چوی هانا مایل هستید که شما را به عقد جناب جئون جونگ کوک دراورم ؟
مکث کردم سعی کردم اروم باشم
هیچ اتفاقی قرار نیس بیوفته و اینهمه استرس لازم نیس
جونگ کوک دستام و به معنی زود باش فشرد
چشمام و بستم و گفتم بله !
عاقد همین سوال و از جونگ کوک هم پرسید و اون بدون مکث گفت بله
همه شروع کردن دست زدن
باید اروم باشم اگه این خوشحالی مردم بیشتر از این ادامه پیدا کنه صد در صد میزنم زیر گریه حالم خیلی بد بود
این انصاف نبود که با کسی که نمیشناسم ازدواج کنم ... انصاف نیس
یهو جونگ کوک منو به خودش نزدیک کرد و لباش و گذاشت رو پیشونیم و پیشونیم و بوسید
با این حرکتش به قدری شوکه شدم که نمیدونم چطوری نیوفتادم زمین
حمایتم کنید❤❤
شاید باید به خودم بگم که فقط قراره اسمش بیاد تو شناسنامه م و هیچی قرار نیس بشه و این قرار نیست ترس داشته باشه ... فقط قراره بشی جئون هانا !
جونگ کوک مکث طولانی کرد و از تو جیب کتش یه جعبه دراورد و گذاشت رو میز و گفت حلقه ست ! بنداز انگشتت .... بلند شو بریم
از رو صندلی بلند شدم و جعبه رو برداشتم و انگشتر و از داخلش دراوردم
یه انگشتر خیلی ظریف بود که با الماس روش کار شده بود و خیلی قشنگ بود
انداختم تو انگشتم کاملا اندازه ی دستم بود
میخواست از اتاق بره بیرون که یاد گردنبند جیمین گفتم و سریع گفتم یه چی ازت میخوام !
جونگ کوک برگشت سمتم و با مکث گفت چی ؟
گفتم گردنبندی که ازم گرفتی رو میخوام
جونگ کوک مکث کرد و دستش و کرد تو جیب شلوارش و گردنبند جیمین رو از داخلش دراورد و گرفت سمتم
گردنبند و ازش گرفتم و بهش خیره شدم
بدون مکث گردنبند و انداختم گردنم
که جونگ کوک گفت گردنبند کیه که اینقد دوسش داری ؟
گفتم مامانم بهم داده
جونگ کوک فقط سرش و به علامت تایید تکون داد و گفت بریم
از اتاق خارج شدیم که جونگ کوک گفت قراره ضایع بازی در نیاریم پس دستت و دور دستم حلقه کن
بدون اینکه بهش نگا کنم دستم و دور دستش حلقه کردم و از پله ها رفتیم پایین
مراسم قرار بود تو باغ پشت عمارت برگذار بشه
از عمارت خارج شدیم و رفتیم باغ پشتی
همه جمع شده بودن اونجا و منتظر ما بودن
یه عاقد(همون پدر مسیحیا در نظر بگیرید)با کتابش وایستاده بود
من و جونگ کوک رفتیم کنار عاقد و رو به روی هم وایستادیم و دستای همدیگه رو گرفتیم و به صورت همدیگه خیره شدیم
عاقد شروع کرد
هیچی نمیشنیدم و تو خودم بودم
که با حرف جونگ کوک به خودم اومدم
جونگ کوک گفت لازم نیس اینهمه استرس داشته باشی فقط اسمامون قراره بره تو شناسنامه ی همدیگه
سعی کردم تظاهر کنم و گفتم استرس ندارم
جونگ کوک گفت شاید ظاهرت اروم باشه ولی دستای سردت اینطوری نمیگه !
راس میگفت دستام یخ زده بود و گرمای دستای جونگ کوک دستام و گرم کرده بود
فقط اخرین جمله ی عاقد و شنیدم که گفت خانم چوی هانا مایل هستید که شما را به عقد جناب جئون جونگ کوک دراورم ؟
مکث کردم سعی کردم اروم باشم
هیچ اتفاقی قرار نیس بیوفته و اینهمه استرس لازم نیس
جونگ کوک دستام و به معنی زود باش فشرد
چشمام و بستم و گفتم بله !
عاقد همین سوال و از جونگ کوک هم پرسید و اون بدون مکث گفت بله
همه شروع کردن دست زدن
باید اروم باشم اگه این خوشحالی مردم بیشتر از این ادامه پیدا کنه صد در صد میزنم زیر گریه حالم خیلی بد بود
این انصاف نبود که با کسی که نمیشناسم ازدواج کنم ... انصاف نیس
یهو جونگ کوک منو به خودش نزدیک کرد و لباش و گذاشت رو پیشونیم و پیشونیم و بوسید
با این حرکتش به قدری شوکه شدم که نمیدونم چطوری نیوفتادم زمین
حمایتم کنید❤❤
۴۲.۱k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.