فیک تهیونگ، تنفروعشق پایانی پارت 5
فردا صبح
ا. ت: ساعت ۶ونیم بود چشامو باز کردم دیدم تهیونگ نیست، یهو در باز شد تهیونگ بود گفت بیا پایین برای صبحانه گفتم عاممم من اینجا چیکار میکنم گفت اها دیشب خوابت برد اوردمت اینجا گفتم وای حتما مامان و بابام نگرانم شدن گفت میریم اونجا لباساتم میپوشی و میریم مدرسه بعد گفتم خب بگم کجاع بودم هاااا گفت خونه دوست پسرم گفتم واووو شدی دوست پسر گفت چه بخوای چه نخوای الان دوست پسرتم ا. ت:.......
40 دقیقه بعد: رسیدیم خونه نگهبانا درو برام باز کردن رفتم داخل مامانم تا منو دید گفت دخترم کجاااا بودییی هااا سریع اومد بغلم کرد
گفتم: عام مامان یه چیزی می خاستم بگم
گفت: بگو
گفتم: عا.. چیزه... ینییی
گفت: بگو جون به لبم کردی
گفتم: مامان اگه عاشق بشم دعوام میکنی
گفت: نه🙄نکنه عاشق شدی،
گفتم:اره دیشبــ
گفت:نه نه صبر کن بزار حدس بزنم دیشب خونش بودی😏 هاا طوری نیست برو اینقد مِن مِن کردی نتونسته یه دوکلمه رو بگی برو لباساتو بپوش مدرست دیر شد
گفتم:عاشقتم اوما تو خیلی خوبیییییی
گفت:برو ناز در نیار بعد خندیدیم 😂
................
سر کلاس بودیم که استاد اومد (درس و توضیح و سوال و اره دیگه کارای مدرسه)
فلش بک تهیونگ:بعد از مدرسه ا.ت رو رسوندم خونشون....
رفتم کافه دوستم اومد
گفت: چی شد
گفتم:من باختم،عاشقش شدم
گفت:که اینطور... باش باختی
اره من باختم
(پایان فلش بک)
(2 سال بعد)
الان منو تهیونگ دانشگاهیم کلاسامون یکی نیست اما توی دانشگاه هم هستیم ...
خب اینم پارت 5 بای شاید بتونم 3/4شب از خواب بیدارشم یه 2/3تا پارت بزارم
دیگه مدرسه ها هم دارن شروع میشن منم دیگه باید شروع کنم به خوندن و این چیزا گوشیمم زیاد در دسترس نیست
پس اگه پارتارو دور دور گذاشتم به بزرگی خودتون ببخشید 💜💜 باییییییی
ا. ت: ساعت ۶ونیم بود چشامو باز کردم دیدم تهیونگ نیست، یهو در باز شد تهیونگ بود گفت بیا پایین برای صبحانه گفتم عاممم من اینجا چیکار میکنم گفت اها دیشب خوابت برد اوردمت اینجا گفتم وای حتما مامان و بابام نگرانم شدن گفت میریم اونجا لباساتم میپوشی و میریم مدرسه بعد گفتم خب بگم کجاع بودم هاااا گفت خونه دوست پسرم گفتم واووو شدی دوست پسر گفت چه بخوای چه نخوای الان دوست پسرتم ا. ت:.......
40 دقیقه بعد: رسیدیم خونه نگهبانا درو برام باز کردن رفتم داخل مامانم تا منو دید گفت دخترم کجاااا بودییی هااا سریع اومد بغلم کرد
گفتم: عام مامان یه چیزی می خاستم بگم
گفت: بگو
گفتم: عا.. چیزه... ینییی
گفت: بگو جون به لبم کردی
گفتم: مامان اگه عاشق بشم دعوام میکنی
گفت: نه🙄نکنه عاشق شدی،
گفتم:اره دیشبــ
گفت:نه نه صبر کن بزار حدس بزنم دیشب خونش بودی😏 هاا طوری نیست برو اینقد مِن مِن کردی نتونسته یه دوکلمه رو بگی برو لباساتو بپوش مدرست دیر شد
گفتم:عاشقتم اوما تو خیلی خوبیییییی
گفت:برو ناز در نیار بعد خندیدیم 😂
................
سر کلاس بودیم که استاد اومد (درس و توضیح و سوال و اره دیگه کارای مدرسه)
فلش بک تهیونگ:بعد از مدرسه ا.ت رو رسوندم خونشون....
رفتم کافه دوستم اومد
گفت: چی شد
گفتم:من باختم،عاشقش شدم
گفت:که اینطور... باش باختی
اره من باختم
(پایان فلش بک)
(2 سال بعد)
الان منو تهیونگ دانشگاهیم کلاسامون یکی نیست اما توی دانشگاه هم هستیم ...
خب اینم پارت 5 بای شاید بتونم 3/4شب از خواب بیدارشم یه 2/3تا پارت بزارم
دیگه مدرسه ها هم دارن شروع میشن منم دیگه باید شروع کنم به خوندن و این چیزا گوشیمم زیاد در دسترس نیست
پس اگه پارتارو دور دور گذاشتم به بزرگی خودتون ببخشید 💜💜 باییییییی
۳۳.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.