ماه و خورشید
پارت ۴۱
کوک : خب خب خب بریم بمیریم
رفتم بیرون و بدون توجه به بقیه رفتم تو اتاقم
کوک : عه سلام تهیونگ
ته : سلام
کوک : چرا اینجایی
ته : نرفتم سئول
کوک : یعنی میخوای بری
ته : نه قراره بمونم
کوک : هورااااااااااااااااااا
ته : موقت
کوک : چرا ریدی به حالم
ته : چت شده حالا
کوک : هیچی
ته : هیچی چیزیه که یارو برات چشمک زد
کوک : منم انگشترمو بهش نشون دادم
بدون اینکه مکث کنه به سمتم حمله ور شد و بوسیدم خیلی سریع و عمیق لبامو مک میزد سرشو کج کر تا فضای بیشتری برای بوسه باشه و مک عمیقی از لب پایین گرفت
۳ مین بعد
مشت میزدم به سینش ولی ولم نمیکرد که هلش دادم عقب
کوک : ته.....یونگ ....من .....نفس ......کم ....آور.....دم " نفس نفس "
ته : فکر کنم به زودی لبات کبود بشه
رفتم خودمو نگاه کردم لبام سرخ شده بود که نشونه ی کبودی بود
کوک : تهههههههههههههههههه
ته : هیس من الان باید تو اتاق اساتید باشم
کوک : استاد شدی
ته : آره
کوک : واو خب برو تو اتاق اساتید تا بهت بگن اتاقت کدومه مدیر ۳ دقیقه ی دیگه میرسه
به محض بیرون رفتن تهیونگ دور دستم باند بستم که موقعه ی بوکس بخاطر استفاده نکردن از دستکش مخصوص کبود نشه
شروع به مشت زدن کردم
۳ ساعت بعد
کوک : ۴۹۹۹ و ۵۰۰۰
که یکی اومد تو
مدیر گو : جئون باید چند بار بگم انقدر محکم مشت نزن
کوک : تموم شد قرار بود فقط ۵۰۰۰ تا مشت بزنم
مدیر گو : باعث ناراحتیه بقیه میشی
کوک : خب اونا مست میکنن و اهنگ میخونن مزاحم من نمیشن
دوهیون : کوک بیا بریم بیرون .... سلام مدیر گو ما داریم میریم پاساژ
کوک : باز چرا
ارویین : توکه نمیتونی همش هودی بپوشی
شینا : از هر رنگ یه هودی داری که شلوار ست و کش مو کیف و جامدادی ستم داری
کوک : خب من از تنوع رنگ استفاده میکنم
مدیر گو : من باید به استاد برسم وگرنه آدما میکردم
کوک : لطفا ما را عرف کنین مدیر گو
رفت بیرون
هاری : باید یه لباس جون بپوشی ۳ دکمه اولشم باز بزاری
کوک : هودیام خوبه فردانوبت چه رنگیه اهان رنگ مورد علاقه ی تهیونگ سبز پاستیلی
هاری : ولش کن احمق شده
وسیله های سبز پاستیلیم رو گذاشتم رو میز
ارویین : خیلی مرتبی
خودمو ولو کردم رو تخت
شینا : لبات داره کبود میشه اتفاقی افتاده
کوک : تهیونگ پیداش شد و مثل کسایی که ارثشونو خورده بودم افتاد به جون لبام آهان دوهیون تو ماسک سبز پاستیلی داری
دوهیون : برات گذاشتم فردا برو برا خودت ماسک بگیر
شینا : یادم رفت بگم کفش و جوراب ستم داره
کوک : ساعت ۸ شبه به جون جدتون برید تازه فردا باید از ساعت ۷ تا ۹ شب باشیم برید بمیرید
ارویین : تایم استراحت داریم که
کوک : تایم بوکسم داریم یس
بچه ها رفتن منم خیلی راحت خوابیدم
صبح روز بعد
ویوی کوک
...
🌑🌕
کوک : خب خب خب بریم بمیریم
رفتم بیرون و بدون توجه به بقیه رفتم تو اتاقم
کوک : عه سلام تهیونگ
ته : سلام
کوک : چرا اینجایی
ته : نرفتم سئول
کوک : یعنی میخوای بری
ته : نه قراره بمونم
کوک : هورااااااااااااااااااا
ته : موقت
کوک : چرا ریدی به حالم
ته : چت شده حالا
کوک : هیچی
ته : هیچی چیزیه که یارو برات چشمک زد
کوک : منم انگشترمو بهش نشون دادم
بدون اینکه مکث کنه به سمتم حمله ور شد و بوسیدم خیلی سریع و عمیق لبامو مک میزد سرشو کج کر تا فضای بیشتری برای بوسه باشه و مک عمیقی از لب پایین گرفت
۳ مین بعد
مشت میزدم به سینش ولی ولم نمیکرد که هلش دادم عقب
کوک : ته.....یونگ ....من .....نفس ......کم ....آور.....دم " نفس نفس "
ته : فکر کنم به زودی لبات کبود بشه
رفتم خودمو نگاه کردم لبام سرخ شده بود که نشونه ی کبودی بود
کوک : تهههههههههههههههههه
ته : هیس من الان باید تو اتاق اساتید باشم
کوک : استاد شدی
ته : آره
کوک : واو خب برو تو اتاق اساتید تا بهت بگن اتاقت کدومه مدیر ۳ دقیقه ی دیگه میرسه
به محض بیرون رفتن تهیونگ دور دستم باند بستم که موقعه ی بوکس بخاطر استفاده نکردن از دستکش مخصوص کبود نشه
شروع به مشت زدن کردم
۳ ساعت بعد
کوک : ۴۹۹۹ و ۵۰۰۰
که یکی اومد تو
مدیر گو : جئون باید چند بار بگم انقدر محکم مشت نزن
کوک : تموم شد قرار بود فقط ۵۰۰۰ تا مشت بزنم
مدیر گو : باعث ناراحتیه بقیه میشی
کوک : خب اونا مست میکنن و اهنگ میخونن مزاحم من نمیشن
دوهیون : کوک بیا بریم بیرون .... سلام مدیر گو ما داریم میریم پاساژ
کوک : باز چرا
ارویین : توکه نمیتونی همش هودی بپوشی
شینا : از هر رنگ یه هودی داری که شلوار ست و کش مو کیف و جامدادی ستم داری
کوک : خب من از تنوع رنگ استفاده میکنم
مدیر گو : من باید به استاد برسم وگرنه آدما میکردم
کوک : لطفا ما را عرف کنین مدیر گو
رفت بیرون
هاری : باید یه لباس جون بپوشی ۳ دکمه اولشم باز بزاری
کوک : هودیام خوبه فردانوبت چه رنگیه اهان رنگ مورد علاقه ی تهیونگ سبز پاستیلی
هاری : ولش کن احمق شده
وسیله های سبز پاستیلیم رو گذاشتم رو میز
ارویین : خیلی مرتبی
خودمو ولو کردم رو تخت
شینا : لبات داره کبود میشه اتفاقی افتاده
کوک : تهیونگ پیداش شد و مثل کسایی که ارثشونو خورده بودم افتاد به جون لبام آهان دوهیون تو ماسک سبز پاستیلی داری
دوهیون : برات گذاشتم فردا برو برا خودت ماسک بگیر
شینا : یادم رفت بگم کفش و جوراب ستم داره
کوک : ساعت ۸ شبه به جون جدتون برید تازه فردا باید از ساعت ۷ تا ۹ شب باشیم برید بمیرید
ارویین : تایم استراحت داریم که
کوک : تایم بوکسم داریم یس
بچه ها رفتن منم خیلی راحت خوابیدم
صبح روز بعد
ویوی کوک
...
🌑🌕
۴.۷k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.