سرنوشت و کی اداره میکنه پارت ۷
کوکی : من خودم پیداش میکنم و رفت خونه کوکی: ات ممکنه کجا رفته باش صبر کن ببینم نکنه رفته ایران چون میدونه ما نمیتونیم بریم ایران و همون موقع بلیت ایران و بعد کلی تلاش گرفت و رفت ایران
ایران:
ات: داشتم تو مغاره ها راه میرفتم که یهو یکی بیهوشم کرد چشمام و باز کردم و دیدم تو بغل کوکم ات: هوی تو اینجا چه غلطی میکنی هان گمشو اون ور نمیخوام ببینمت کوکی: ات تو مال منی نفس منی عشق منی همه کس منی چه جوری میتونی بری ات: اره اره عشقی که چند ماه عیچ توجهی بهش نکردی ففط به خاطر یک بچه کوکی: ات من و ببخش خواهش میکنم ات: من تورو یک بار بخشیدم و دیدم چی شد
کوکی: بدون اینکه بعش تجه کنم روش خیمه زدم و شروع کردم به بوسیدنش که هولم داد و فقط لبام جدا شد ات: ولم کن برو اونور کوکی: تا مال من نشی و باهام هم کاری نکنی ولت نمیکنم چند بار ازم جدا شد و دوباره شروع کرد و منم خسته شدم و همراهیش کروم و یهو هس کردم لباسام به سرعت جت جر خورد و پرت شد اونور تخت و تمام بدنم پر کیس مارک های بنفش بود ات: اخ ایییییی کوکی ولم کن کوکی: کوکی نه ددی ات: با....شه ااییی .... ددی ولم کن..... اخخخخخ که یهو واردم کرد اولش بدجور درد داشت که یهو به لذت تبدیل شد
فردا صبح
کوکی: عشقولکم ات: صبح بخیر کوکی کوکی: ات دیگه هیچ وقت ناراحتت نمیکنم فقط باهام مثل همیشه باش ات: باشه ولی تو نباید مثل همیشه با من بد باش کوکی: من فقط شبا میشم بد بوی ات: یک خنده کوچولو کردم و گفتم: کوکی منی تو کوکی: همینطور که حرف میزد به لباش نگاه میکردم و دلم میخوام بخورمشون که دیگه جلوی خودم. و نگرفتم و بوسیدمش و بعد چند دقیقه جدا شدیم و رفتم تو گرندشو بوش میکردم ات:
پایان پارت ۷🥰
ایران:
ات: داشتم تو مغاره ها راه میرفتم که یهو یکی بیهوشم کرد چشمام و باز کردم و دیدم تو بغل کوکم ات: هوی تو اینجا چه غلطی میکنی هان گمشو اون ور نمیخوام ببینمت کوکی: ات تو مال منی نفس منی عشق منی همه کس منی چه جوری میتونی بری ات: اره اره عشقی که چند ماه عیچ توجهی بهش نکردی ففط به خاطر یک بچه کوکی: ات من و ببخش خواهش میکنم ات: من تورو یک بار بخشیدم و دیدم چی شد
کوکی: بدون اینکه بعش تجه کنم روش خیمه زدم و شروع کردم به بوسیدنش که هولم داد و فقط لبام جدا شد ات: ولم کن برو اونور کوکی: تا مال من نشی و باهام هم کاری نکنی ولت نمیکنم چند بار ازم جدا شد و دوباره شروع کرد و منم خسته شدم و همراهیش کروم و یهو هس کردم لباسام به سرعت جت جر خورد و پرت شد اونور تخت و تمام بدنم پر کیس مارک های بنفش بود ات: اخ ایییییی کوکی ولم کن کوکی: کوکی نه ددی ات: با....شه ااییی .... ددی ولم کن..... اخخخخخ که یهو واردم کرد اولش بدجور درد داشت که یهو به لذت تبدیل شد
فردا صبح
کوکی: عشقولکم ات: صبح بخیر کوکی کوکی: ات دیگه هیچ وقت ناراحتت نمیکنم فقط باهام مثل همیشه باش ات: باشه ولی تو نباید مثل همیشه با من بد باش کوکی: من فقط شبا میشم بد بوی ات: یک خنده کوچولو کردم و گفتم: کوکی منی تو کوکی: همینطور که حرف میزد به لباش نگاه میکردم و دلم میخوام بخورمشون که دیگه جلوی خودم. و نگرفتم و بوسیدمش و بعد چند دقیقه جدا شدیم و رفتم تو گرندشو بوش میکردم ات:
پایان پارت ۷🥰
۴۵.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.