سناریو
(درخواستی)
دوست عزیزی ک درخواست داده بود نتونستم به صورت تک پارتی نوشتم واستقرار بود از نامی هم تکپارتیبزارمکالانبایه تیر دو نشون زدم امیدوارم خوشت بیاد💖
وقتیخودتوبهفراموشی میزنی وسایلتو جمع میکنی. بری:
نامی: ا/ ت روی تخت نشسته بود.صحبت نمیکرد.منم داشتم بهش نگاه میکردم . چمدانش دستش بود میگفت میخوام برم.میگفت نمیشناسمت دیگ داشتم دیوونه میشدم این دختر چشه اخه کلی عکس فیلم دو نفری مونو نشونش دادم هنوز یادش نیست منو .ا/ ت: آقای کیم !
نامی: آقای کیم ک صدام میکرد انگار داشتن شکنجم میدادن .
نامی: بله. ا/ ت: میشه بیاین
نامی: رفتم نزدیک تر و به در تکیه دادم
ا/ ت: میشه واسم تاکسی بگیرین میخوام برم در ضمن من بیشتر از این نمیتونم تو خونه مرد غریبه باشم. نامی: نه... نه کجا نمی زارم بری مردغریبه ! شوهرتم
ا/ ت: عه میخوام برم اسیری که نیاوردی
نامی: نمی زارم بری
ا/ ت: شما کی باشی ک نزاری من برم؟
نامی: همسرت!
ا/ ت: آها همین ک خواستم از تو اتاق فرار کنم نامی دستمو خوند رفت بیرون سریع درو از روم قفل کرد .به در مشت میزدم
باز کنین... آقای کیم... لطفا درو باز کنین
آقای کیم باز کنین دیگ لطفا!
نامی: درو باز نمیکنم نمی زارم بری
ا/ ت: پشت در نشستم حس کردم ک نامی هم نشسته پشت در.با بغض گفتم باز کن لطفا آقای کیم...لطفا
نامی: عشقم! گریه نکنی ها خب آخه تو چجوری عشقتو یادت نیست؟ ا/ ت: خب تو عشق من نیستی ! اینو ک گفتم در باز شد. نامی از جلوی در رفت کنار به در اشاره کرد اشکی. تو چشماش بود حس کردم دیگ نتونستم ادامه بدم پریدم بغلش محکم بغلش کردم دوست دارم تو ...تو عشق منی
نامی: محکم بغلم کرد گفت : صب...کن تو ... تو یادت آمد ؟ ا/ ت: عه چیز راستش
نامی: نکنه .... تو .. تو منو سرکار گذاشتی
ا/ ت: عه ... نامی خیلی داشت عصبی نگاهم میکرد ک گفت: بازیگر خوبی هستی و امیدوارم مامان خوبی هم باشی حالا خودت برو تو اتاق مگرنه مجبورم ببرمت و لبخند نرمی زد .تا تو باشی دفع دیگ منو دست نندازی 😊
لایک کنننن 🧡🧡🧡کامنت بزار بیب👉
درخواست تک پارتی.سناریو .داشتین بگین
#بی_تی_اس
دوست عزیزی ک درخواست داده بود نتونستم به صورت تک پارتی نوشتم واستقرار بود از نامی هم تکپارتیبزارمکالانبایه تیر دو نشون زدم امیدوارم خوشت بیاد💖
وقتیخودتوبهفراموشی میزنی وسایلتو جمع میکنی. بری:
نامی: ا/ ت روی تخت نشسته بود.صحبت نمیکرد.منم داشتم بهش نگاه میکردم . چمدانش دستش بود میگفت میخوام برم.میگفت نمیشناسمت دیگ داشتم دیوونه میشدم این دختر چشه اخه کلی عکس فیلم دو نفری مونو نشونش دادم هنوز یادش نیست منو .ا/ ت: آقای کیم !
نامی: آقای کیم ک صدام میکرد انگار داشتن شکنجم میدادن .
نامی: بله. ا/ ت: میشه بیاین
نامی: رفتم نزدیک تر و به در تکیه دادم
ا/ ت: میشه واسم تاکسی بگیرین میخوام برم در ضمن من بیشتر از این نمیتونم تو خونه مرد غریبه باشم. نامی: نه... نه کجا نمی زارم بری مردغریبه ! شوهرتم
ا/ ت: عه میخوام برم اسیری که نیاوردی
نامی: نمی زارم بری
ا/ ت: شما کی باشی ک نزاری من برم؟
نامی: همسرت!
ا/ ت: آها همین ک خواستم از تو اتاق فرار کنم نامی دستمو خوند رفت بیرون سریع درو از روم قفل کرد .به در مشت میزدم
باز کنین... آقای کیم... لطفا درو باز کنین
آقای کیم باز کنین دیگ لطفا!
نامی: درو باز نمیکنم نمی زارم بری
ا/ ت: پشت در نشستم حس کردم ک نامی هم نشسته پشت در.با بغض گفتم باز کن لطفا آقای کیم...لطفا
نامی: عشقم! گریه نکنی ها خب آخه تو چجوری عشقتو یادت نیست؟ ا/ ت: خب تو عشق من نیستی ! اینو ک گفتم در باز شد. نامی از جلوی در رفت کنار به در اشاره کرد اشکی. تو چشماش بود حس کردم دیگ نتونستم ادامه بدم پریدم بغلش محکم بغلش کردم دوست دارم تو ...تو عشق منی
نامی: محکم بغلم کرد گفت : صب...کن تو ... تو یادت آمد ؟ ا/ ت: عه چیز راستش
نامی: نکنه .... تو .. تو منو سرکار گذاشتی
ا/ ت: عه ... نامی خیلی داشت عصبی نگاهم میکرد ک گفت: بازیگر خوبی هستی و امیدوارم مامان خوبی هم باشی حالا خودت برو تو اتاق مگرنه مجبورم ببرمت و لبخند نرمی زد .تا تو باشی دفع دیگ منو دست نندازی 😊
لایک کنننن 🧡🧡🧡کامنت بزار بیب👉
درخواست تک پارتی.سناریو .داشتین بگین
#بی_تی_اس
۱۶.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.