فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت۱۷)
از زبان جین
رفتم به یوری رسیدگی کنم ات رفت توی اتاقش ولی خیلی نگران بود بونا هی گریه میکرد گفتم چرا بخاطر یه غریبه گریه میکنی گفت یوری چندسال کنارشه و وقتایی که ات نیست یوری پیشش
از زبان ات
از حموماومدم بیرون ذهنم خیلی مشغوله رفتم اتاق یوری بیهوش بود جین بالای سرش بود بهش گفتم ارزوی منو تو بر اورده کردی ولی روپوش سفید بهت میاد گفت تو هم میتونستی ولی این راه رو انتخاب کردی گفتم تو که میدونی ما ورشکست شدیم وگرنه ارزوهام بزرگ بود ولی ادمای دوروم بخاطر پول عاشقم بودن گفت منظورت چیه میخواستی خارج نری بدون خدافظی من اگه براتمهم بودم بهم اطلاع میدادی گفتم من خارج از کشور نرفتم اومدم خونت ولی نخواستی منو ببینی گفت مگه زده بسرت تو اومدی خونمون چون میخواستی باهام تموم کنی گفتم جین خانواده من ورشکست شده بودن ما پول غذا خوردن نداشتیم برای همین رفتم تو کار خلاف گفت پس چرا مامان اینطوری گفت فهمیدم قضیه از چه قراره اصحمو برداشتم سریع رفتم پیش مامان جین گفتم ع.و.ض.ی پس تو به من دوروغ گفتی اصلحمو گذاشتم توی سرش وگفتم التماسم کن که زنده بمونی جین اومدگفت ات داری چیکار میکنی گفتم بگوببینم چرا به من و جین دوروغ گفتی مامان جین داشت گریه میکرد و دلیل دوروغشو گفت جین توی چشماش اشک جمع شد و گفت ات من التماست میکنم خواش میکنم مامانمو نکش گفتم پس با قانونی که من دارم مادرت باید بمیره اصلح رو شلیک کردم که جین زد زیر دستم و خورد به سقف گفت ات ولش کن اون بخاطر من این کارو کرده پس بیخیال اون شو
از زبان جین
به مامانم گفتم من از تو یه چیز تو کل زندگیم خواستم اونم زندگی با ات بوده ولی تو پنج سال زندگی منو سانسور کردی و یه دختر معصومو به یه همچین حیولایی کردی
(پارت۱۷)
از زبان جین
رفتم به یوری رسیدگی کنم ات رفت توی اتاقش ولی خیلی نگران بود بونا هی گریه میکرد گفتم چرا بخاطر یه غریبه گریه میکنی گفت یوری چندسال کنارشه و وقتایی که ات نیست یوری پیشش
از زبان ات
از حموماومدم بیرون ذهنم خیلی مشغوله رفتم اتاق یوری بیهوش بود جین بالای سرش بود بهش گفتم ارزوی منو تو بر اورده کردی ولی روپوش سفید بهت میاد گفت تو هم میتونستی ولی این راه رو انتخاب کردی گفتم تو که میدونی ما ورشکست شدیم وگرنه ارزوهام بزرگ بود ولی ادمای دوروم بخاطر پول عاشقم بودن گفت منظورت چیه میخواستی خارج نری بدون خدافظی من اگه براتمهم بودم بهم اطلاع میدادی گفتم من خارج از کشور نرفتم اومدم خونت ولی نخواستی منو ببینی گفت مگه زده بسرت تو اومدی خونمون چون میخواستی باهام تموم کنی گفتم جین خانواده من ورشکست شده بودن ما پول غذا خوردن نداشتیم برای همین رفتم تو کار خلاف گفت پس چرا مامان اینطوری گفت فهمیدم قضیه از چه قراره اصحمو برداشتم سریع رفتم پیش مامان جین گفتم ع.و.ض.ی پس تو به من دوروغ گفتی اصلحمو گذاشتم توی سرش وگفتم التماسم کن که زنده بمونی جین اومدگفت ات داری چیکار میکنی گفتم بگوببینم چرا به من و جین دوروغ گفتی مامان جین داشت گریه میکرد و دلیل دوروغشو گفت جین توی چشماش اشک جمع شد و گفت ات من التماست میکنم خواش میکنم مامانمو نکش گفتم پس با قانونی که من دارم مادرت باید بمیره اصلح رو شلیک کردم که جین زد زیر دستم و خورد به سقف گفت ات ولش کن اون بخاطر من این کارو کرده پس بیخیال اون شو
از زبان جین
به مامانم گفتم من از تو یه چیز تو کل زندگیم خواستم اونم زندگی با ات بوده ولی تو پنج سال زندگی منو سانسور کردی و یه دختر معصومو به یه همچین حیولایی کردی
۴.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.