پارت ۳
پارت ۳
عشق تا حد مرگ
از زبان ا/ت
شوگا با داد و بیداد من رو داخل ماشین انداخت. یاد خاطرات خوب و بدم افتادم یاد روزی افتادم که بچه بودم اقتادم زمین تهیونگ اومد بغل کرد.یاد روزی افتادم که بخاطر اینکه دوست مسر داشتم من رو از همه چیز منع کرد. اما چند روز بعد با کلی کادو ازم معذرت خواست. اما بعد اون اتفاق نحس دیگه تهیونگ اون تهیونگ مهربون نبود جونگ کوک (باباش) دیگه دلش برام نمیسوخت. اما شوگا همیشه حامیم بود .
فلش بک ۹ سال قبل :
ا/ت:مامان کجا میری؟
مامانش:میرم بیرون به بابا نگیا.
ا/ت :باشه
۵ ساعت بعد:
صدای جیغ مامان رو شنیدم .
رفتم ببینم چی شده.که ای کاشک هیچ وقت اون جا نبودم مامانم رو با کامیون لح کرده بودن. اونم دشمن های بابام.
*پایان فلش بک*
اره بعد اون اتفاق دیگه هیچ چیز شبیه اول نشد
تو افکار خودم بودم که صدای شوگا اومد که میگفت پیادش کنید.
پیاده که کردنم من رو سمت امارت بردن
و توی یک اتاق پرتم کردن نمیدونم اما چشمم سنگین شدش و خوابم برد
چند دقیقه بعد:
با صدای در از خواب بلند شدم....
عشق تا حد مرگ
از زبان ا/ت
شوگا با داد و بیداد من رو داخل ماشین انداخت. یاد خاطرات خوب و بدم افتادم یاد روزی افتادم که بچه بودم اقتادم زمین تهیونگ اومد بغل کرد.یاد روزی افتادم که بخاطر اینکه دوست مسر داشتم من رو از همه چیز منع کرد. اما چند روز بعد با کلی کادو ازم معذرت خواست. اما بعد اون اتفاق نحس دیگه تهیونگ اون تهیونگ مهربون نبود جونگ کوک (باباش) دیگه دلش برام نمیسوخت. اما شوگا همیشه حامیم بود .
فلش بک ۹ سال قبل :
ا/ت:مامان کجا میری؟
مامانش:میرم بیرون به بابا نگیا.
ا/ت :باشه
۵ ساعت بعد:
صدای جیغ مامان رو شنیدم .
رفتم ببینم چی شده.که ای کاشک هیچ وقت اون جا نبودم مامانم رو با کامیون لح کرده بودن. اونم دشمن های بابام.
*پایان فلش بک*
اره بعد اون اتفاق دیگه هیچ چیز شبیه اول نشد
تو افکار خودم بودم که صدای شوگا اومد که میگفت پیادش کنید.
پیاده که کردنم من رو سمت امارت بردن
و توی یک اتاق پرتم کردن نمیدونم اما چشمم سنگین شدش و خوابم برد
چند دقیقه بعد:
با صدای در از خواب بلند شدم....
۴.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.