وانشات (وقتی از دکتر میترسی و.......) پارت ۱
#وانشات
#جونگین
#ای_ان
چند روز بود که به شدت حالت بد بود، اصلاً نمیتونستی از جات تکون بخوری مدام سرفه های خشک و دردناکی میکردی.
۲ هفته ای بود که اینطوری شده بودی و به بهانه ی اینکه فقط یک سرما خوردگی معمولی هست از رفتن به دکتر فرار میکردی.
جونگین هم اون اوایل واقعاً فک میکرد که فقط یک سرما خوردگی باشه و با یکم دارو و غذای مناسب حالت بهتر بشه اما این بیماریت دیگه داشت خیلی طولانی میشد و هر روز هم از روز قبل شدتش بالا تر میرفت به همین خاطر از اون جایی که میدونست تو از دکتر میترسی ، به صورت قایمکی برات وقت دکتر گرفت تا هر جور شده پیش یک دکتر ببرتت.
+جونگیناااا.....(سرفه)....میشه....(سرفه)....بیای....(سرفه)
جونگین با صدای گرفتت بدو به سمت اتاقت اومد
_ چیشده عزیزم خوبی ؟
سرتو بیحال تکون داد
+ میشه برام یکم سوپ بیاری ؟
جونگین گردنشو خاروند و نزدیکت شد
_ آخه عزیزم الان تو ۲ هفتس داری سوپ میخوری فایده ای هم که نداره برات
دوباره سرفه ی خشکی کردی
+چرا....(سرفه).......نمیبینی(سرفه)....چقدر بهتر شدم(سرفه😐)
جونگین آهی کشید و اومد طرفت
_ برات وقت دکتر گرفتم
با شنیدن اسم دکتر برق از سرت پرید
+چییییییییی؟
_چیه ؟ نکنه فک کردی میزارم یک هفته ی دیگه هم اینطوری سر کنی
_ تازه باید خیلی زود تر از اینا برات دکتر میگرفتم
با ترس نگاهتو به جونگین دادی
+ نههههه خواهش میکنم..... لطفاً من حالم(سرفه)....خیلی خوبه
پوکر بهت نگاه کرد
_اره میبینم 😐
+ راست میگم جونگین
جونگین از روی تخت بلند شد و به سمت در اتاق رفت
_ تا چند دقیقه دیگه خودتو حاضر کن .....من میرم ماشینو از پارکینگ در بیارم
+ جونگیناااااااا
دادی زدی و اسمشو صدا کردی ولی خوب فایده ای نداشت اون دیگه رفته بود، با ترس و لرز از روی تخت بلند شدی و توی حال رفتی.... به اطراف نگاه کردی و دیدی واقعاً انگار رفته که ماشینو بیاره.....خیلی میترسیدی که دکتر بری پس با فکر اینکه یک جایی خودتو گم و گور کنی تا بیخیالت بشه.... به سمت مبل رفتی
+ یعنی اگه یک چند دقیقه اینجا بمونم و اون نتونست پیدام بکنه ...وقت دکترم میگذره
و بعد خنده ای از ذوق زدی
+ و دیگه لازم نیست برم دکتر
و رفتی پشت مبل نشستی
#جونگین
#ای_ان
چند روز بود که به شدت حالت بد بود، اصلاً نمیتونستی از جات تکون بخوری مدام سرفه های خشک و دردناکی میکردی.
۲ هفته ای بود که اینطوری شده بودی و به بهانه ی اینکه فقط یک سرما خوردگی معمولی هست از رفتن به دکتر فرار میکردی.
جونگین هم اون اوایل واقعاً فک میکرد که فقط یک سرما خوردگی باشه و با یکم دارو و غذای مناسب حالت بهتر بشه اما این بیماریت دیگه داشت خیلی طولانی میشد و هر روز هم از روز قبل شدتش بالا تر میرفت به همین خاطر از اون جایی که میدونست تو از دکتر میترسی ، به صورت قایمکی برات وقت دکتر گرفت تا هر جور شده پیش یک دکتر ببرتت.
+جونگیناااا.....(سرفه)....میشه....(سرفه)....بیای....(سرفه)
جونگین با صدای گرفتت بدو به سمت اتاقت اومد
_ چیشده عزیزم خوبی ؟
سرتو بیحال تکون داد
+ میشه برام یکم سوپ بیاری ؟
جونگین گردنشو خاروند و نزدیکت شد
_ آخه عزیزم الان تو ۲ هفتس داری سوپ میخوری فایده ای هم که نداره برات
دوباره سرفه ی خشکی کردی
+چرا....(سرفه).......نمیبینی(سرفه)....چقدر بهتر شدم(سرفه😐)
جونگین آهی کشید و اومد طرفت
_ برات وقت دکتر گرفتم
با شنیدن اسم دکتر برق از سرت پرید
+چییییییییی؟
_چیه ؟ نکنه فک کردی میزارم یک هفته ی دیگه هم اینطوری سر کنی
_ تازه باید خیلی زود تر از اینا برات دکتر میگرفتم
با ترس نگاهتو به جونگین دادی
+ نههههه خواهش میکنم..... لطفاً من حالم(سرفه)....خیلی خوبه
پوکر بهت نگاه کرد
_اره میبینم 😐
+ راست میگم جونگین
جونگین از روی تخت بلند شد و به سمت در اتاق رفت
_ تا چند دقیقه دیگه خودتو حاضر کن .....من میرم ماشینو از پارکینگ در بیارم
+ جونگیناااااااا
دادی زدی و اسمشو صدا کردی ولی خوب فایده ای نداشت اون دیگه رفته بود، با ترس و لرز از روی تخت بلند شدی و توی حال رفتی.... به اطراف نگاه کردی و دیدی واقعاً انگار رفته که ماشینو بیاره.....خیلی میترسیدی که دکتر بری پس با فکر اینکه یک جایی خودتو گم و گور کنی تا بیخیالت بشه.... به سمت مبل رفتی
+ یعنی اگه یک چند دقیقه اینجا بمونم و اون نتونست پیدام بکنه ...وقت دکترم میگذره
و بعد خنده ای از ذوق زدی
+ و دیگه لازم نیست برم دکتر
و رفتی پشت مبل نشستی
۱۹.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.