ازدواج قرار دادی ۴۳
ات:
هیچکار،فیلم می بینم و گوشی کار می کنم و کتاب می خونم صبح تا شب فقط همین کارا رو می کنم
هانا:
خب دختر این که خوبه،اوم راستی،ارباب رفتارش باهات چطوره؟
ویو ات:
تا این حرف رو هانا گفت یاد اون لحظه ای افتادم که جیمین مست بود و باهام kiss کرد و بی اختیار گرمم شد و قرمز شدم
هانا به رنگ آت نگاه کرد و گفت:
هی دختر،حالت خوبه؟
ات:
آره ،آره،خوبم،جیمین هم کلا تو این ۳ ماه بعید بدونم بیشتر از ۴ ساعت باهام حرف زده باشه،
رفتارش مثل همیشه سرده ،خب البته طبیعیه چون که هر ۲ تا مون از هم دیگه بدمون میاد
هانا سرش رو تکون داد و گفت:
درک می کنم
ات خمیازه ای کشید و هانا رو بغل کرد و گفت:
من دیگه باید برم،شبت بخیر سعی می کنم که بیشتر بهت سر بزنم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
هیچکار،فیلم می بینم و گوشی کار می کنم و کتاب می خونم صبح تا شب فقط همین کارا رو می کنم
هانا:
خب دختر این که خوبه،اوم راستی،ارباب رفتارش باهات چطوره؟
ویو ات:
تا این حرف رو هانا گفت یاد اون لحظه ای افتادم که جیمین مست بود و باهام kiss کرد و بی اختیار گرمم شد و قرمز شدم
هانا به رنگ آت نگاه کرد و گفت:
هی دختر،حالت خوبه؟
ات:
آره ،آره،خوبم،جیمین هم کلا تو این ۳ ماه بعید بدونم بیشتر از ۴ ساعت باهام حرف زده باشه،
رفتارش مثل همیشه سرده ،خب البته طبیعیه چون که هر ۲ تا مون از هم دیگه بدمون میاد
هانا سرش رو تکون داد و گفت:
درک می کنم
ات خمیازه ای کشید و هانا رو بغل کرد و گفت:
من دیگه باید برم،شبت بخیر سعی می کنم که بیشتر بهت سر بزنم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۷.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.