به سویم با لب خشک آمدی با چشم تر رفتی

به سویم با لب خشک آمدی با چشم تر رفتی
حلالم کن که از سرچشمه ی من تشنه تر رفتی
میان دلبران پابندی مهرت سرآمد بود
چه ها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
سر و سری ست با خورشید آن چشمان روشن را
که هرچه بیشتر سویت دویدم پیشتر رفتی
تو را همشیره ی مهتاب می دانم که ماه آسا
به بالینم سر شب آمدی وقت سحر رفتی
تو با باد شمالی نسبتی داری؟ که همچون او
رسیدی بی صدا از راه دور و بی خبر رفتی
اسیرت کرده بودم فکر می کردم که عشق است این!
قفس را باز کردم دانه بگذارم که در رفتی
تو مرغ نو پری زودست جلد بام من باشی
خدا پشت و پناهت باد اگر بی من سفر رفتی

#علیرضابدیع
دیدگاه ها (۸)

.از روی لب توست که در حاشیه ی قمهی شعبه زده حاج حسین و پسران...

مــــــــــــــــــــن آرااااام دوستت خواهم داش...

تو می رسی به من، به قطاری که راهیهمن می رسم به تو! به تماشای...

من خیلی آدم منطقی. ریلکس. و مهربونی هستم ^_^منتها این مال وق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط