مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟔
۴ ماه بعد...
صبح با خوردن نور خوشید به چشمام بیدار شدم یه قلتی تو جام زدم که آلارم گوشیم گفت
تولدت مبارک ات. بلخره ۲۴ سالت شد یکم بزرگ شو ..پیام از طرف اوپات تهیونگ♡
خندم گرفت تهیونگ همیشه اینجوری آدم رو قافل گیر میکنه
این چند ماه خیلی درگیر شرکت بودم بابا داره شرکت به من واگذار میکنه برای همین به کل تولدم رو یادم رفته بود پاشدم رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهام خشک کردم و شونه زدم یه لباس راحتی هم پوشیدم با دمپایی ببعی هام پوشیدم روتین پوستیم انجامدادم رفتم تو آشپز خونه یه صبحونه مفصل برای خودم درست کردم خوردم از اون جا که امروز تولدمه باشگاه نرفتم بلد گو هارو روشن کردم آهنگ گذاشتم شروع کردم به کاپ کیک درست کردن قر دادن کمی بعد که کاپ کیک ها آماده شد گذاشتم شون تو فر که گوشیم زد خورد با اومدن اسم "میا جونم " لبخندی رو لبم نشست بلد گو رو خاموش کردم و گوشیمو جواب دادم
ویو مکالمه شون
"سلام اتی جونم چطورییییییی تولدت مبارک الاغ
_سلام گاومیش خوبم مرسی دستت درد نکنه
"خب چه میکنی؟
_هیچی دلم کاپ کیک می خاست یکم درست کردم می خام کیک شکلاتی هم درست کنم البته دیگه وقت ندارم رولت درست کنم
"اوووو ماشالا دوباره اون روی آشپزت بلد شد هااااا
_(خنده)
کمی حرف زدیم که دیگه خدافظی کردیم رفتم کاپ کیک هارو از فر درآوردم شروع کردم به تزئین کردم بعد گذاشتم تو ظرف مخصوص گذاشتم یخچال بلد گو هارو روشن کردم
شروع کردم به درست کردن کیک شکلاتی اونم تموم شد تزئین کردم گذاشتم تو ظرف مخصوص گذاشتم یخچال بعد آشپز خونه رو تمیز کردم ظرف هارو شستم ربات رو جارو کش روشن کردم همه جا رو جارو بکشه بعد رفتم دست و صورتم شستم کمی خوراکی برداشتم و نشستم جلوی تلویزیون فلیم نگاه کردم کمی گذشت که گوشیم زنگ خورد با اومدن اسم " آقا خرگوشه " روی گوشیم لبخند خاصی رو لبم نشست گوشم رو برداشتم و جواب دادم
ویو مکالمه شون
+سلام سلام پرنسسم
_سلام سلام آقا خرگوشه
+(خنده)
_(خنده)
+تولدت مبارککککککککک بیبی
_مرسیییییییییییی
+میگم امشب یه سری از بچه ها رو دعوت کردم ویلا ساحلی تو ام بیا
_اوکی حتما
+فعلا
_فعلا
پایان ویو مکالمه شون
پاشدم رفت تو اتاقم یه لباس مناسب پوشیدم رفتم خرید
به یه لباس خوشگل با کیف کفش خردیم اومدم خونه یکم بیکار چرخیدم از کاپ کیک های صبح خوردم که ساعت ۷ شد و مهمونی ۸ بود رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهامو حالت دادم یه آرایش لایت کردم بعد لباسم پوشیدم اکسسوری هام انداختم کفش پوشیدم کیف رو برداشتم را افتادم طرف مهمونی کوک که در واقع مهمونی تولد من بود
خمارییییییی🦋🌚
اسلاید ۲ لباس ات
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟔
۴ ماه بعد...
صبح با خوردن نور خوشید به چشمام بیدار شدم یه قلتی تو جام زدم که آلارم گوشیم گفت
تولدت مبارک ات. بلخره ۲۴ سالت شد یکم بزرگ شو ..پیام از طرف اوپات تهیونگ♡
خندم گرفت تهیونگ همیشه اینجوری آدم رو قافل گیر میکنه
این چند ماه خیلی درگیر شرکت بودم بابا داره شرکت به من واگذار میکنه برای همین به کل تولدم رو یادم رفته بود پاشدم رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهام خشک کردم و شونه زدم یه لباس راحتی هم پوشیدم با دمپایی ببعی هام پوشیدم روتین پوستیم انجامدادم رفتم تو آشپز خونه یه صبحونه مفصل برای خودم درست کردم خوردم از اون جا که امروز تولدمه باشگاه نرفتم بلد گو هارو روشن کردم آهنگ گذاشتم شروع کردم به کاپ کیک درست کردن قر دادن کمی بعد که کاپ کیک ها آماده شد گذاشتم شون تو فر که گوشیم زد خورد با اومدن اسم "میا جونم " لبخندی رو لبم نشست بلد گو رو خاموش کردم و گوشیمو جواب دادم
ویو مکالمه شون
"سلام اتی جونم چطورییییییی تولدت مبارک الاغ
_سلام گاومیش خوبم مرسی دستت درد نکنه
"خب چه میکنی؟
_هیچی دلم کاپ کیک می خاست یکم درست کردم می خام کیک شکلاتی هم درست کنم البته دیگه وقت ندارم رولت درست کنم
"اوووو ماشالا دوباره اون روی آشپزت بلد شد هااااا
_(خنده)
کمی حرف زدیم که دیگه خدافظی کردیم رفتم کاپ کیک هارو از فر درآوردم شروع کردم به تزئین کردم بعد گذاشتم تو ظرف مخصوص گذاشتم یخچال بلد گو هارو روشن کردم
شروع کردم به درست کردن کیک شکلاتی اونم تموم شد تزئین کردم گذاشتم تو ظرف مخصوص گذاشتم یخچال بعد آشپز خونه رو تمیز کردم ظرف هارو شستم ربات رو جارو کش روشن کردم همه جا رو جارو بکشه بعد رفتم دست و صورتم شستم کمی خوراکی برداشتم و نشستم جلوی تلویزیون فلیم نگاه کردم کمی گذشت که گوشیم زنگ خورد با اومدن اسم " آقا خرگوشه " روی گوشیم لبخند خاصی رو لبم نشست گوشم رو برداشتم و جواب دادم
ویو مکالمه شون
+سلام سلام پرنسسم
_سلام سلام آقا خرگوشه
+(خنده)
_(خنده)
+تولدت مبارککککککککک بیبی
_مرسیییییییییییی
+میگم امشب یه سری از بچه ها رو دعوت کردم ویلا ساحلی تو ام بیا
_اوکی حتما
+فعلا
_فعلا
پایان ویو مکالمه شون
پاشدم رفت تو اتاقم یه لباس مناسب پوشیدم رفتم خرید
به یه لباس خوشگل با کیف کفش خردیم اومدم خونه یکم بیکار چرخیدم از کاپ کیک های صبح خوردم که ساعت ۷ شد و مهمونی ۸ بود رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم موهامو حالت دادم یه آرایش لایت کردم بعد لباسم پوشیدم اکسسوری هام انداختم کفش پوشیدم کیف رو برداشتم را افتادم طرف مهمونی کوک که در واقع مهمونی تولد من بود
خمارییییییی🦋🌚
اسلاید ۲ لباس ات
۶.۶k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.