فیک «اون دوست دخترمه» part 22
کوک: چی
ات: خودت گفتی بهش اینو بگم
کوک: منم ازت خوشم میاد
ات ویو
وقتی اینو گفت لبامو چسبوندم به لباش و اونم بی نهایت همراهیم کرد
کوک: تو دیگه مال منی ؟
ات: اوهوم….
کوک: پس مطمعن باش تا اخرین ثانیه زندگیمم مراقبتم
ات:(چون ات قدش کوتاه تره میپره بغل کوک)
کوک: دختر کوچولو
ات: من بزرگ شدم
کوک: هنوزم کوچولویی
ات: خیلی خب اصن
کوک: بریم شهر بازی ؟
ات: اما من از ارتفاع…
کوک: باشه ترن سوار نمیشیم
ات: ولی ساعت ۱ شبه بعید میدونم باز باشن
کوک: خب باز نباشن
ات: بعد چجوری باید بریم داخل
کوک: من جونگ کوکم چرا منو دست کم میگیری
ات: دست کم نمیگیرم ولی خب چرا باید بخاطرت شهر بازیو باز کنن
کوک: بیا بریم تا بهت بگم نمیخواد لباستو عوض کنی بشین تو ماشین تا بریم
ات: باشه
کوک : افرین دختر کوچولو
چند دقیقه بعد
ات: چرا نپیچیدی تو شهر بازی ؟
کوک: دزدیمت
ات: کوک چی میگییی کجا میری
کوک: عه چقدر جیغ جیغ میکنی بشین الان میرسیم دیگه
ات: خب کجاا میخوای بری
کوک: بهشت
ات: شوخی نکننن
کوک: باشه باشه میخوایم بریم عمارتی که تو یه جنگله
ات: خب چرا از اول نمیگی
کوک: خب اون موقع دوباره غر میزدی
ات: واییی کوککک لباسس نیاوردیم
کوک: اونجا هست
ات: با کی اونجا بودی که اونجا هست؟
کوک: با کسی که نبودم چون تو باهام اومدی به چند نفر گفتم اماده کنن اونجارو بعدشم تو به من اعتماد نداری ؟
ات: دارم ولی خب نمیدونم قبل من با کسی بودی یا نه
بچه ها ببخشید یکم دیر شد ظهر مدرسه که اومدم تا الان کلاس بودم 🥲☝🏻
ات: خودت گفتی بهش اینو بگم
کوک: منم ازت خوشم میاد
ات ویو
وقتی اینو گفت لبامو چسبوندم به لباش و اونم بی نهایت همراهیم کرد
کوک: تو دیگه مال منی ؟
ات: اوهوم….
کوک: پس مطمعن باش تا اخرین ثانیه زندگیمم مراقبتم
ات:(چون ات قدش کوتاه تره میپره بغل کوک)
کوک: دختر کوچولو
ات: من بزرگ شدم
کوک: هنوزم کوچولویی
ات: خیلی خب اصن
کوک: بریم شهر بازی ؟
ات: اما من از ارتفاع…
کوک: باشه ترن سوار نمیشیم
ات: ولی ساعت ۱ شبه بعید میدونم باز باشن
کوک: خب باز نباشن
ات: بعد چجوری باید بریم داخل
کوک: من جونگ کوکم چرا منو دست کم میگیری
ات: دست کم نمیگیرم ولی خب چرا باید بخاطرت شهر بازیو باز کنن
کوک: بیا بریم تا بهت بگم نمیخواد لباستو عوض کنی بشین تو ماشین تا بریم
ات: باشه
کوک : افرین دختر کوچولو
چند دقیقه بعد
ات: چرا نپیچیدی تو شهر بازی ؟
کوک: دزدیمت
ات: کوک چی میگییی کجا میری
کوک: عه چقدر جیغ جیغ میکنی بشین الان میرسیم دیگه
ات: خب کجاا میخوای بری
کوک: بهشت
ات: شوخی نکننن
کوک: باشه باشه میخوایم بریم عمارتی که تو یه جنگله
ات: خب چرا از اول نمیگی
کوک: خب اون موقع دوباره غر میزدی
ات: واییی کوککک لباسس نیاوردیم
کوک: اونجا هست
ات: با کی اونجا بودی که اونجا هست؟
کوک: با کسی که نبودم چون تو باهام اومدی به چند نفر گفتم اماده کنن اونجارو بعدشم تو به من اعتماد نداری ؟
ات: دارم ولی خب نمیدونم قبل من با کسی بودی یا نه
بچه ها ببخشید یکم دیر شد ظهر مدرسه که اومدم تا الان کلاس بودم 🥲☝🏻
۴۰.۴k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.