رمان برده کوچولوی من پارت ۲
*کمند ویو*
لباس خوابمو پوشیدم رفتم تو اتاقم که بخوابم دیدم حامی رو تختم خوابیده
کمند: حـ..حامی اینجا چیکار میکنی
حامی: زنو شوهر نباید باهم بخوابن؟
کمند: ما زنو شوهر نیستیم برو بیرون لطفا
حامی: فردا که قراره باشیم، بیا بخواب عشقم
کمند: هوفف باشه
رو تخت دراز کشیدم ازش فاصله گرفتم که با دستش منو کشوند تو بغلش و قفلم کرد
حامی: چرا میخوای ازم فرار کنی؟
کمند: من نخواستم فرار کنم چون نامحرمیم ازت فاصله گرفتم
حامی: ما نامحرم نیستیم اگه بودیم اون کارو باهات انجام نمیدادم حالا بخواب شب بخیر
کمند: شب بخیر عـ..عشـ..عشقم
پرش تایمی به فردا صبح
حامی: پاشو کمنددد
کمند: چیشدههه
حامی: پاشو بریم عقد کنیم دیگه دیر شد
کمند: چییی
حامی: همین که گفتم پاشو
لباس خوابمو پوشیدم رفتم تو اتاقم که بخوابم دیدم حامی رو تختم خوابیده
کمند: حـ..حامی اینجا چیکار میکنی
حامی: زنو شوهر نباید باهم بخوابن؟
کمند: ما زنو شوهر نیستیم برو بیرون لطفا
حامی: فردا که قراره باشیم، بیا بخواب عشقم
کمند: هوفف باشه
رو تخت دراز کشیدم ازش فاصله گرفتم که با دستش منو کشوند تو بغلش و قفلم کرد
حامی: چرا میخوای ازم فرار کنی؟
کمند: من نخواستم فرار کنم چون نامحرمیم ازت فاصله گرفتم
حامی: ما نامحرم نیستیم اگه بودیم اون کارو باهات انجام نمیدادم حالا بخواب شب بخیر
کمند: شب بخیر عـ..عشـ..عشقم
پرش تایمی به فردا صبح
حامی: پاشو کمنددد
کمند: چیشدههه
حامی: پاشو بریم عقد کنیم دیگه دیر شد
کمند: چییی
حامی: همین که گفتم پاشو
۴۷۷
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.