حکایت رفاقت ، حکایت سنگای کنار ساحله ...
حکایت رفاقت حکایت سنگای کنار ساحله …
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت بعدش یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتا یه سنگای قیمتی گیرت میاد که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی...
عاقبت گر عمری باشد ماندگار
می گذارم این سخن را یادگار
مینویسم روی کوه بیستون
زنده باد یاران خوب روزگار 💙
تو گرانبهاترین داشته ی منی و همیشه و هر موقع پیشم بودی خیلی خیلی دوست دارم 😍🫂❤️
@anahita45
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت بعدش یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتا یه سنگای قیمتی گیرت میاد که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی...
عاقبت گر عمری باشد ماندگار
می گذارم این سخن را یادگار
مینویسم روی کوه بیستون
زنده باد یاران خوب روزگار 💙
تو گرانبهاترین داشته ی منی و همیشه و هر موقع پیشم بودی خیلی خیلی دوست دارم 😍🫂❤️
@anahita45
۱۶.۰k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.