"مافیای جذاب من"
"مافیای جذاب من"
پارت 23
ویو شوگا
وقتی رفتم خونه دیدم سنا و ا/ت دارن باهمدیگه فیلم میبینن..خیلی خوشحال شدم ولی وقتی سنا گفت کارم داره رفتیم اون طرف تا اینکه بگه چیشده حالن خوب بود اما بعد از اینکه گفت چیشده خیلی شکه شدم
/فلش بک زمانی که سنا و شوگا داشتن حرف میزدن/
شوگا: خب چیکارم داری؟
سنا: زاستش امروز خیلی خوشحال بودم تا اینکه تلفنم زنگ خورد
شوگا: خب..
سنا: الکس بود
شوگا: خب من چیکار کنم
بعد از دو مین
شوگا:چی چی گفتی کی بود بهت زنگ زده بود*عصبی*
سنا: الکس بود
شوگا: خب پو که جواب ندادی
سنا: جواب ندادم ولی بهم ی پیام داد گفت اگر جواب ندم میاد اینجا
شوگا: خب...*عصبی*
سنا: بعدش دوباره زنگ زد منم به ناچار جواب دادم..
/مکالمه بین سنا و الکس/
سنا: بله
الکس: خوبه که جواب دادی
سنا: چی میخوای؟
الکس: امم بهترع شوگا رو مجبور کنی باهام تو معامله جدیدم کمکم کنه وگرنه..
سنا: وگرنه چی..
الکس: خانم سون میمیرن*خنده*
سنا: چی تو اونو از کجا میشناسی؟
الکس: نباید زن داداشمو بشناسم
سنا: چیمیگی تو و شوگا دیگه باهم رفیق نیستین زندذاداش چیه دیگه
الکس: من دیگه گفتم خوددانی
سنا: من کاری باهاش ندارم
الکس: باشه ولی الان ا/ت حالش خوب نیست میتونی بری بیینی
سنا: چی تو چیمی...
(قطع کرد)
بعدش ی پیام داد«گفت مراقبش باش وگرته مقصر اینکه بلایی سر ا/ت بیاد تو میشی😂»و در اخر ی استیکر خنده فرستاد
سنا: بعدش من رفتم پیش ا/ت و ازش پرسیدم حالش خوبه یا نه که گفت حالش خوبه از صبح تا حالا پیشش هستم..
شوگا: باشه تو مراقبش باش تا بیینم این الکس باز چیکار میخواد بکنه
سنا: باشه....فقط
شوگا: فقط چی؟
سنا: الکس بهم گفت که بزودی قراذ باهشا ازدواج کنم..ولی خودت میدونی که
شوگا: نمیتونه کاری بکنه
سنا: باشه
بعدش رفتم پیش ا/تو حالشو پرسیدمو رفتیم بالا..
(دو ماه بعد)
.....
ویو ا/ت
این ماه پریود نشدم از بوی غذا هم حالم بهم میخوره...ساعت خوابم بهم خورده حالم زیاد خوب نیست...شوگا گفت ساعت 6 میاد میبرتم دکتر الانم ساعت 5نیم منم دارم حاضر میشم....
الان دیگه ساعت 6نیم ولی شوگا نیومده نگرانش شدم..
گوشیمو برداشتمو زنگ زدم به شوگا...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 23
ویو شوگا
وقتی رفتم خونه دیدم سنا و ا/ت دارن باهمدیگه فیلم میبینن..خیلی خوشحال شدم ولی وقتی سنا گفت کارم داره رفتیم اون طرف تا اینکه بگه چیشده حالن خوب بود اما بعد از اینکه گفت چیشده خیلی شکه شدم
/فلش بک زمانی که سنا و شوگا داشتن حرف میزدن/
شوگا: خب چیکارم داری؟
سنا: زاستش امروز خیلی خوشحال بودم تا اینکه تلفنم زنگ خورد
شوگا: خب..
سنا: الکس بود
شوگا: خب من چیکار کنم
بعد از دو مین
شوگا:چی چی گفتی کی بود بهت زنگ زده بود*عصبی*
سنا: الکس بود
شوگا: خب پو که جواب ندادی
سنا: جواب ندادم ولی بهم ی پیام داد گفت اگر جواب ندم میاد اینجا
شوگا: خب...*عصبی*
سنا: بعدش دوباره زنگ زد منم به ناچار جواب دادم..
/مکالمه بین سنا و الکس/
سنا: بله
الکس: خوبه که جواب دادی
سنا: چی میخوای؟
الکس: امم بهترع شوگا رو مجبور کنی باهام تو معامله جدیدم کمکم کنه وگرنه..
سنا: وگرنه چی..
الکس: خانم سون میمیرن*خنده*
سنا: چی تو اونو از کجا میشناسی؟
الکس: نباید زن داداشمو بشناسم
سنا: چیمیگی تو و شوگا دیگه باهم رفیق نیستین زندذاداش چیه دیگه
الکس: من دیگه گفتم خوددانی
سنا: من کاری باهاش ندارم
الکس: باشه ولی الان ا/ت حالش خوب نیست میتونی بری بیینی
سنا: چی تو چیمی...
(قطع کرد)
بعدش ی پیام داد«گفت مراقبش باش وگرته مقصر اینکه بلایی سر ا/ت بیاد تو میشی😂»و در اخر ی استیکر خنده فرستاد
سنا: بعدش من رفتم پیش ا/ت و ازش پرسیدم حالش خوبه یا نه که گفت حالش خوبه از صبح تا حالا پیشش هستم..
شوگا: باشه تو مراقبش باش تا بیینم این الکس باز چیکار میخواد بکنه
سنا: باشه....فقط
شوگا: فقط چی؟
سنا: الکس بهم گفت که بزودی قراذ باهشا ازدواج کنم..ولی خودت میدونی که
شوگا: نمیتونه کاری بکنه
سنا: باشه
بعدش رفتم پیش ا/تو حالشو پرسیدمو رفتیم بالا..
(دو ماه بعد)
.....
ویو ا/ت
این ماه پریود نشدم از بوی غذا هم حالم بهم میخوره...ساعت خوابم بهم خورده حالم زیاد خوب نیست...شوگا گفت ساعت 6 میاد میبرتم دکتر الانم ساعت 5نیم منم دارم حاضر میشم....
الان دیگه ساعت 6نیم ولی شوگا نیومده نگرانش شدم..
گوشیمو برداشتمو زنگ زدم به شوگا...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۲.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.