حق انتخواب 18
بعد از اینکه شوگا رو مرخص کردین
خواستید سوار ماشین شید ک
شوگا :ا/ت! بیا یه لحظه باهات حرف خصوصی دارم.
یه نگا به تهیونگ کردی تهیونگ با چشماش بهت میگفت برو
رفتین پشت بیمارستان
شوگا یهو گریش گرفت و با داد شروع کرد حرف زدن
شوگا :ا/ت واقعا متاسفم که نتونستم اون سالا برات اوپای خوبی باشم ☹️😭
منو ببخش
من بدونه تو میمیرم!
لطفا بر گرد پیشم
شاید خنده دار باشه ولی من دوست دارم بازم تیشرت منو بپوشی و جلوم راه بری ، انقدر ورجه وورجه کنی نزاری بخوابم
میشه باز من گربت بشم؟! 🥺
ت:آخه تهیونگ گناه داره
اون به من وابسته شده
من نمیتونم کاری که تو بامن کردیو با اون بکنم.
شوگا اشکاش رو پاک کرد
و با حالت هات گفت :
باشه پس من خودم دس به کار میشم !.
وهیچی نگفت و راه افتاد سمت ماشین
همینطور توی فکر بودی که منظورش چی بود؟
همینطور توی فکر بودی که خوردی به یه نفر سرتو آوردی بالا دیدی تهیونگه
تهیونگ:چی شده؟
شوگا چکارت داشت؟
چرا ناراحت و تو فکری؟
ت:هیچ ولش برو بریم 💜
( 😂💔)
دستتو گرفت و رفتین سوار ماشین شدین
توی ماشین همه ی حواسش به تو بود چون خیلی توی فکر بودی اصلا نفهمیدی کی رسیدین
دم در خونت
تهیونگ:چاگیا؟
ت:هوم؟
تهیونگ:چته؟ چیزی شده؟
بهم بگو!
ت:ن چیزی نشده میگم یونتان رو اونروز اومدی دنبالش چیزیش نبود؟
تهیونگ:نچطور؟
ت:نمیدونم فقط انگار یکم عصبی بود
تهیونگ :ن وقتی دورش من نیستم اعضا رو میبینه اینطوره ...
وایسا ببینم اونروز اعضا اومدن خونه تو!؟
ت:اره مگ چی شده؟
تهیونگ :پس بگو چرا دیر اومدن سالن تمرین! :/
ت:مگ چی شده حالا؟
تهیونگ:هیچی کلی معطل شدم/:
ت:اها خب باوشه من برم کاری ندالی دوست دارم خدافس
تهیونگ:منم دوست دارم بیبی گرل
خدافس تا پارت بعدی🤭👋
خواستید سوار ماشین شید ک
شوگا :ا/ت! بیا یه لحظه باهات حرف خصوصی دارم.
یه نگا به تهیونگ کردی تهیونگ با چشماش بهت میگفت برو
رفتین پشت بیمارستان
شوگا یهو گریش گرفت و با داد شروع کرد حرف زدن
شوگا :ا/ت واقعا متاسفم که نتونستم اون سالا برات اوپای خوبی باشم ☹️😭
منو ببخش
من بدونه تو میمیرم!
لطفا بر گرد پیشم
شاید خنده دار باشه ولی من دوست دارم بازم تیشرت منو بپوشی و جلوم راه بری ، انقدر ورجه وورجه کنی نزاری بخوابم
میشه باز من گربت بشم؟! 🥺
ت:آخه تهیونگ گناه داره
اون به من وابسته شده
من نمیتونم کاری که تو بامن کردیو با اون بکنم.
شوگا اشکاش رو پاک کرد
و با حالت هات گفت :
باشه پس من خودم دس به کار میشم !.
وهیچی نگفت و راه افتاد سمت ماشین
همینطور توی فکر بودی که منظورش چی بود؟
همینطور توی فکر بودی که خوردی به یه نفر سرتو آوردی بالا دیدی تهیونگه
تهیونگ:چی شده؟
شوگا چکارت داشت؟
چرا ناراحت و تو فکری؟
ت:هیچ ولش برو بریم 💜
( 😂💔)
دستتو گرفت و رفتین سوار ماشین شدین
توی ماشین همه ی حواسش به تو بود چون خیلی توی فکر بودی اصلا نفهمیدی کی رسیدین
دم در خونت
تهیونگ:چاگیا؟
ت:هوم؟
تهیونگ:چته؟ چیزی شده؟
بهم بگو!
ت:ن چیزی نشده میگم یونتان رو اونروز اومدی دنبالش چیزیش نبود؟
تهیونگ:نچطور؟
ت:نمیدونم فقط انگار یکم عصبی بود
تهیونگ :ن وقتی دورش من نیستم اعضا رو میبینه اینطوره ...
وایسا ببینم اونروز اعضا اومدن خونه تو!؟
ت:اره مگ چی شده؟
تهیونگ :پس بگو چرا دیر اومدن سالن تمرین! :/
ت:مگ چی شده حالا؟
تهیونگ:هیچی کلی معطل شدم/:
ت:اها خب باوشه من برم کاری ندالی دوست دارم خدافس
تهیونگ:منم دوست دارم بیبی گرل
خدافس تا پارت بعدی🤭👋
۱۶.۷k
۳۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.