✞رمان انتقام✞ پارت 11
✞رمان انتقام✞ پارت 11
•انتقام•
پارت یازدهم✞︎🖤
ارسلان: چرا کمکم میکنی؟
امیر: دو تا دلیل داره...
اولی از ممدرضا خوشم نمیاد دومی چون رفیقمی
ارسلان: امیر و کشیدم تو بغلم...مرسی داداش
امیر: حالا بیا بریم تو تا مخ دیانا رو نزده
ارسلان: با حرف امیر خیز برداشتم داخل ک دیدم
دیانا کنار ممدرضا نشسته و میخنده...
ممدرضا؛ عه داداش سلام چطوری؟
ارسلان: مرسی ممنون تو خوبی؟
ممدرضا: بد نیستم میگذرونیم
دیانا: ممدرضا ی بار دیگه اعداشو درار
ممدرضا: سیلاااام
دیانا: از ته دل داشتم میخندیدم اعدای ارسلانو داشت در میورد
ارسلان: این الان اعدای منو در اورد؟
دیانا: امم نه عه اومدن بیرون...عه سلام مهراب خوبی
مهراب: چی شده حالا؟
دیانا: هیچی نشده تو اتاق با مهدیس چی کار میکردی شیطون؟...
مهراب: نزار یادت بیارم دو سال پیش با ارسلان تو آسانسورا...
دیانا: دهنتو ببند مهراب عزیز...
ارسلان: نه ک خیلی بدت اومد..
اتوسا: ولش کنین بچمو...
بچها امشب باید دو تا ویدیو ضبط کنیم...
دیانا: بزار برسیم بعد اسم ویدیو رو بیار...
ارسلان: والا...
امیر: عه همتون ریختین سر خانومم..
دیانا: اییی چندش..
ارسلان: فک کنم دستشویی لازم شدم بعد حرفت
امیر: نوبت شماهم میشه اقا ارسلان..
دیانا: مگه سگ به این پا میده؟
مهراب: دیانا واسمون هاپ هاپ کن...
دیانا: چرا باید صدای تو رو در بیارم؟
مهراب: ن عزیزم تنها ی نفر به ارسلان پا میده ک اونم...
دیانا: عه زنگ خونه رو زدن من باز میکنم..وقتی خواستم برم ی چشم غره ای نثار مهراب کردم چقد ی ادم میتونه گوسفند باشه؟
ادامه دارد...
•انتقام•
پارت یازدهم✞︎🖤
ارسلان: چرا کمکم میکنی؟
امیر: دو تا دلیل داره...
اولی از ممدرضا خوشم نمیاد دومی چون رفیقمی
ارسلان: امیر و کشیدم تو بغلم...مرسی داداش
امیر: حالا بیا بریم تو تا مخ دیانا رو نزده
ارسلان: با حرف امیر خیز برداشتم داخل ک دیدم
دیانا کنار ممدرضا نشسته و میخنده...
ممدرضا؛ عه داداش سلام چطوری؟
ارسلان: مرسی ممنون تو خوبی؟
ممدرضا: بد نیستم میگذرونیم
دیانا: ممدرضا ی بار دیگه اعداشو درار
ممدرضا: سیلاااام
دیانا: از ته دل داشتم میخندیدم اعدای ارسلانو داشت در میورد
ارسلان: این الان اعدای منو در اورد؟
دیانا: امم نه عه اومدن بیرون...عه سلام مهراب خوبی
مهراب: چی شده حالا؟
دیانا: هیچی نشده تو اتاق با مهدیس چی کار میکردی شیطون؟...
مهراب: نزار یادت بیارم دو سال پیش با ارسلان تو آسانسورا...
دیانا: دهنتو ببند مهراب عزیز...
ارسلان: نه ک خیلی بدت اومد..
اتوسا: ولش کنین بچمو...
بچها امشب باید دو تا ویدیو ضبط کنیم...
دیانا: بزار برسیم بعد اسم ویدیو رو بیار...
ارسلان: والا...
امیر: عه همتون ریختین سر خانومم..
دیانا: اییی چندش..
ارسلان: فک کنم دستشویی لازم شدم بعد حرفت
امیر: نوبت شماهم میشه اقا ارسلان..
دیانا: مگه سگ به این پا میده؟
مهراب: دیانا واسمون هاپ هاپ کن...
دیانا: چرا باید صدای تو رو در بیارم؟
مهراب: ن عزیزم تنها ی نفر به ارسلان پا میده ک اونم...
دیانا: عه زنگ خونه رو زدن من باز میکنم..وقتی خواستم برم ی چشم غره ای نثار مهراب کردم چقد ی ادم میتونه گوسفند باشه؟
ادامه دارد...
۳.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.