fake kook
fake kook
part*⁸
فردا
شب
باز همه دور هم جمع شده بودن همه بودن فقط ا.ت رو نبود دیدم تو حیاط نشسته رفتم پیشش
کوک: چیشده
ا.ت: ها هیچی
کوک: دوستت چطوره حالش خوبه
ا.ت: اره خوبه فقط پاش شکسته
کوک: علاقه زیادی به ماه داری
ا.ت: اره
کوک: من اینو میدونم که هرکی به ماه نگاه میکنه لبخند میزنه عاشق شده
ا.ت: این چه حرفیه میزنی
کوک: راس میگم
ا.ت: شاید یه جورایی اره
کوک: دیدی راس گفتم حالا کی هست
ا.ت: ولش کن
کوک: بگو دیگه
ا.ت: خب یکی ازدوستام حالا ولش کن
کوک: مگه چندتا دوس صمیمی پسر داری
ا.ت: نمیدونم خیلی دارم
کوک: باهمه هم صمیمی هستی اونوقت فقط یکیشون دوس داری
ا.ت: اره
کوک: عکسشو داری نشونم بدی
ا.ت: اره
کوک: بده ببینم
ا.ت: بیا
کوک: اینو میشناسم
ا.ت: واقعا
کوک: اره چند روز پیش هم دیدمش
ا.ت: خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم تو کمکم میکنی
کوک: من میتونم چیکار کنم؟
ا.ت: یه جور کمکم کن
کوک: من حدود ۵ساله که میشناسمش یکی از دوستامه
ا.ت: جونگکوک کمکم میکنی؟
کوک: باشه من بهت میگم از چه خصوصیاتی خوشش میاد
ا.ت: باشه بگو
کوک: دلش میخواد دوس دخترش خیلی به خودش برسه
ا.ت: من میرسم😊 نمیرسم؟
کوک: میدونم اینو و اینکه اخلاقش خوب باشه از نظر رفتار هرچی که بهمون گفته رفتار توهم اینجوری بوده
ا.ت: 😊😊
کوک: و اینکه ظاهر باید بهت نشون بدم نمیتونم توضیح بدم فردا اگه کار نداری بریم باهم خرید
ا.ت: تو میای
کوک: اگه بخوای اره
ا.ت: باشه
کوک: ولی به کسی چیزی نگیا
ا.ت: باشه نمیگم
لویی: چیکار میکنید اینجا نشستین پدربزرگ میگه که بیاین داخل
ا.ت: باشه الان میایم
part*⁸
فردا
شب
باز همه دور هم جمع شده بودن همه بودن فقط ا.ت رو نبود دیدم تو حیاط نشسته رفتم پیشش
کوک: چیشده
ا.ت: ها هیچی
کوک: دوستت چطوره حالش خوبه
ا.ت: اره خوبه فقط پاش شکسته
کوک: علاقه زیادی به ماه داری
ا.ت: اره
کوک: من اینو میدونم که هرکی به ماه نگاه میکنه لبخند میزنه عاشق شده
ا.ت: این چه حرفیه میزنی
کوک: راس میگم
ا.ت: شاید یه جورایی اره
کوک: دیدی راس گفتم حالا کی هست
ا.ت: ولش کن
کوک: بگو دیگه
ا.ت: خب یکی ازدوستام حالا ولش کن
کوک: مگه چندتا دوس صمیمی پسر داری
ا.ت: نمیدونم خیلی دارم
کوک: باهمه هم صمیمی هستی اونوقت فقط یکیشون دوس داری
ا.ت: اره
کوک: عکسشو داری نشونم بدی
ا.ت: اره
کوک: بده ببینم
ا.ت: بیا
کوک: اینو میشناسم
ا.ت: واقعا
کوک: اره چند روز پیش هم دیدمش
ا.ت: خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم تو کمکم میکنی
کوک: من میتونم چیکار کنم؟
ا.ت: یه جور کمکم کن
کوک: من حدود ۵ساله که میشناسمش یکی از دوستامه
ا.ت: جونگکوک کمکم میکنی؟
کوک: باشه من بهت میگم از چه خصوصیاتی خوشش میاد
ا.ت: باشه بگو
کوک: دلش میخواد دوس دخترش خیلی به خودش برسه
ا.ت: من میرسم😊 نمیرسم؟
کوک: میدونم اینو و اینکه اخلاقش خوب باشه از نظر رفتار هرچی که بهمون گفته رفتار توهم اینجوری بوده
ا.ت: 😊😊
کوک: و اینکه ظاهر باید بهت نشون بدم نمیتونم توضیح بدم فردا اگه کار نداری بریم باهم خرید
ا.ت: تو میای
کوک: اگه بخوای اره
ا.ت: باشه
کوک: ولی به کسی چیزی نگیا
ا.ت: باشه نمیگم
لویی: چیکار میکنید اینجا نشستین پدربزرگ میگه که بیاین داخل
ا.ت: باشه الان میایم
۱۱.۸k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.