♡My little lady♡
پارت ۷_
سوار هواپیما شدیم ، هنوز استرس اینو داشتم که نکنه مچمونو بگیرن
قلبم سریع میزد ، فوبیای ارتفاع داشتم و تاحالا سوار هواپیما نشده بودم ، احساس خفگی میکردمو نفسم بالا نمیومد
هواپیما شروع کرد به سرعت گرفتن صدای ضربان قلبم از صدایی که توی کابین پیچیده بود بیشتر بود
تهیونگ داشت با کمال آرامش مجلهشو میخوند
از شدت آروم بودنش عصبی شدم
نگاهشو از روی مجله برداشتو به من انداخت
+صدای ضربان قلبت نمیذاره تمرکز کنم
_مگه تقصیر منه ؟؟ هرکی استرس بگیره قلبش تند میزنه
+استرس ؟ چیز استرس آوری نمیبینم
دلم میخواست با مشت بکوبم تو دهنش ولی خونسردیمو حفظ کردم
_محظ اطلاع جنابعالی من اولین باره که سوار هواپیما میشم ، اونم با یه مافیایی که پاسپورتش جعلیه ! چه تجربه هیجان انگیزی !!
مجله رو گذشت و دستمو گرفت
_چیکار میکنی؟؟!!
+خودت گفتی استرس داری ، دارم کمکت میکنم استرست کم بشه
_اینجوری ؟؟؟؟
+خب هرجور راحتی
و دستشو برمیداره
هواپیما تیک آف میکنه و با سرعت اوج میگیره
قلبم میریزه و ناخوداگاه دستشو میگیرم
+چیشد؟ خودت گفتی که نمیخواد دستمو بگیری
_غلط کردم ، خوبه ؟؟
پوزخندی زد و دستشو گذاشت روی دستم
کلمبیا ساعت ۲:۱۰ دقیقه صبح
رسیده بودیم هتل ، تهیونگ کیلید اتاقو از صندوقدار میگیره
همینطور که داشتیم توی راهرو به سمت اتاقمون راه میرفتیم بهش گفتم
_خب میشه کیلید اتاق منو بدی ؟
+کیلید اتاق تو ؟ تو اتاق نداری که
_چیی؟؟؟ یعنی چی؟؟؟؟
+گفتم که ، ما مثلا زن و شوهریم و رابطه خیلی خوبی باهم داریم
ازپله ها رفتیم بالا
تهیونگ کیلیدو توی اتاق ۳۱۴ انداخت و درو باز کرد
گوشهی اتاق یه تخت دونفره بود
تهیونگ خودشو انداخت روی تخت
یه صندلی گوشهی اتاق بود ، اونو برداشتم و روش نشستم
چند دقیقه گذشت
+نمیخوای بخوابی ؟
_نه
+اوکی هرجور که راحتی
چراغو خاموش کرد
_من میرم پایین
+هرجور راحتی
در اتاقو باز کردم و رفتم توی راهرو ، داشتم از پله ها میرفتم پایین که.....
بچه ها کامنتا رو به ۱۰ برسونین پارت بعدو بذارم
مرسیی♡
#فیک
#فیک_مافیایی
#فیک_تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
سوار هواپیما شدیم ، هنوز استرس اینو داشتم که نکنه مچمونو بگیرن
قلبم سریع میزد ، فوبیای ارتفاع داشتم و تاحالا سوار هواپیما نشده بودم ، احساس خفگی میکردمو نفسم بالا نمیومد
هواپیما شروع کرد به سرعت گرفتن صدای ضربان قلبم از صدایی که توی کابین پیچیده بود بیشتر بود
تهیونگ داشت با کمال آرامش مجلهشو میخوند
از شدت آروم بودنش عصبی شدم
نگاهشو از روی مجله برداشتو به من انداخت
+صدای ضربان قلبت نمیذاره تمرکز کنم
_مگه تقصیر منه ؟؟ هرکی استرس بگیره قلبش تند میزنه
+استرس ؟ چیز استرس آوری نمیبینم
دلم میخواست با مشت بکوبم تو دهنش ولی خونسردیمو حفظ کردم
_محظ اطلاع جنابعالی من اولین باره که سوار هواپیما میشم ، اونم با یه مافیایی که پاسپورتش جعلیه ! چه تجربه هیجان انگیزی !!
مجله رو گذشت و دستمو گرفت
_چیکار میکنی؟؟!!
+خودت گفتی استرس داری ، دارم کمکت میکنم استرست کم بشه
_اینجوری ؟؟؟؟
+خب هرجور راحتی
و دستشو برمیداره
هواپیما تیک آف میکنه و با سرعت اوج میگیره
قلبم میریزه و ناخوداگاه دستشو میگیرم
+چیشد؟ خودت گفتی که نمیخواد دستمو بگیری
_غلط کردم ، خوبه ؟؟
پوزخندی زد و دستشو گذاشت روی دستم
کلمبیا ساعت ۲:۱۰ دقیقه صبح
رسیده بودیم هتل ، تهیونگ کیلید اتاقو از صندوقدار میگیره
همینطور که داشتیم توی راهرو به سمت اتاقمون راه میرفتیم بهش گفتم
_خب میشه کیلید اتاق منو بدی ؟
+کیلید اتاق تو ؟ تو اتاق نداری که
_چیی؟؟؟ یعنی چی؟؟؟؟
+گفتم که ، ما مثلا زن و شوهریم و رابطه خیلی خوبی باهم داریم
ازپله ها رفتیم بالا
تهیونگ کیلیدو توی اتاق ۳۱۴ انداخت و درو باز کرد
گوشهی اتاق یه تخت دونفره بود
تهیونگ خودشو انداخت روی تخت
یه صندلی گوشهی اتاق بود ، اونو برداشتم و روش نشستم
چند دقیقه گذشت
+نمیخوای بخوابی ؟
_نه
+اوکی هرجور که راحتی
چراغو خاموش کرد
_من میرم پایین
+هرجور راحتی
در اتاقو باز کردم و رفتم توی راهرو ، داشتم از پله ها میرفتم پایین که.....
بچه ها کامنتا رو به ۱۰ برسونین پارت بعدو بذارم
مرسیی♡
#فیک
#فیک_مافیایی
#فیک_تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
۱۰.۹k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.