فیک shadow of death پارت¹²
جیمین « لونا
لونا « بله ارباب
جیمین « اونجا نباید به من بگی ارباب....
لونا « پس...پس چی صداتون کنم؟
جیمین « آقای پارک...یا هر کوفت و زهرمار دیگه....مفهمومه؟
لونا « بله ار.....با نگاه ترسناکی که بهم انداخت به همون بله خالی اکتفا کردم و تا زمان رسیدنمون به محل مهمانی چیزی نگفتم....جان هم همراهمون اومده بود.....
تهیونگ « وقتی رسیدیم آدمای زیادی اونجا بودن و قبلش به لونا هشدار داده بودیم که بدون اجازه من کاری نکنه.....جان در رو باز کرد و جیمین پیاده شد...بعد اون منو و لونا....
لونا « وارد سالن که شدیم دخترا تقریبا جز یه تیکه پارچه چیزی نپوشیده بودن آهی کشیدم و روی صندلی نشستم....ارباب خیلی ریلکس نشسته بود و شرابش رو مزه مزه میکرد...اما تهیونگ نمیزاشت من یه لیوان آب بخورم -_-||| توی دلم داشتم از خجالتش در میومدم که نگاه سنگینی رو روی خودم حس کردم.....برگشتم و پسر جوونی رو دیدم که نگاه هیزی بهم میکرد.....ظاهرا رئیسی چیزی بود چون بادیگارد داشت....از جاش بلند شد و اومد سمت ما...
همون پسره « به به جناب پارک.....
جیمین « باز چی میخواهی؟
پسره «( اشاره به لونا) عروسکت رو برای چند ساعت قرض میدی؟
لونا « نگاه خریدارانه ای بهم کرد و در کمال پرویی این حرفو زد...خیلی عصبانی شده بودم و حرکاتم دست خودم نبود...برای همین بلند شدم و محکم زدم توی گوشش....هی گوش کن من اسبابازی تو نیستم....حق نداری راجب من اینطوری صحبت کنی.....با عصبانیت بهم خیره شد و دستش رو بلند کرد چشمام رو بستم اما خبری نشد.....وقتی چشمام رو باز کردم دیدم تهیونگ دستش رو گرفته.....
جیمین « خیلی آروم جام شراب رو روی میز گذاشتم و پوزخندی زدم.....قبل اینکه من جوابت رو بدم خودش جوابت رو داد.....( نگاه برزخی) مطمئن باش اگه دستت به افراد من بخوره قلمش میکنم....در ظمن معامله کنسله....اینو به برادرت بگو.....تهیونگ! باقیش با تو
لونا « جیمین دستم رو محکم گرفت و فرصت حرف زدن بهم نداد بعدش از سالن بیرون اومدیم و صدای شلیک اومد.....ارباب...اخ یواش تر
جیمین « کوفتو ارباب....مگه نگفتم نگو ارباب....
لونا « ب...ببخشید....دستم رو ول کرد و اشاره کرد توی ماشین بشینم.....بدون هیچ حرفی رفتم و توی ماشین نشستم
تهیونگ « یه کم سر و صدا همیشه برای ما لازم بود.....بعد از اینکه افراد هی جاعه ( همون پسره) رو زدم یقیه اشو گرفتم و گفتم « برو یه دختر دیگه برای گند کاری هات پیدا کن....اون دختر خط قرمز این بانده....با مشتی که بهش زدم روی زمین اوفتاد و بعد از اینکه کتم رو تکوندم از سالن خارج شدم...
اهم استایل لونا و جیمین و تهیونگ
ببخشید کار دارم نمیتونم جواب کامنت ها و لایک ها رو بدمـــ... اومدم هم شات میکنم فرصت ها رو هم به کامنت های خوبتون جواب میدم⛄💙💙🐾سارانگههههه
لونا « بله ارباب
جیمین « اونجا نباید به من بگی ارباب....
لونا « پس...پس چی صداتون کنم؟
جیمین « آقای پارک...یا هر کوفت و زهرمار دیگه....مفهمومه؟
لونا « بله ار.....با نگاه ترسناکی که بهم انداخت به همون بله خالی اکتفا کردم و تا زمان رسیدنمون به محل مهمانی چیزی نگفتم....جان هم همراهمون اومده بود.....
تهیونگ « وقتی رسیدیم آدمای زیادی اونجا بودن و قبلش به لونا هشدار داده بودیم که بدون اجازه من کاری نکنه.....جان در رو باز کرد و جیمین پیاده شد...بعد اون منو و لونا....
لونا « وارد سالن که شدیم دخترا تقریبا جز یه تیکه پارچه چیزی نپوشیده بودن آهی کشیدم و روی صندلی نشستم....ارباب خیلی ریلکس نشسته بود و شرابش رو مزه مزه میکرد...اما تهیونگ نمیزاشت من یه لیوان آب بخورم -_-||| توی دلم داشتم از خجالتش در میومدم که نگاه سنگینی رو روی خودم حس کردم.....برگشتم و پسر جوونی رو دیدم که نگاه هیزی بهم میکرد.....ظاهرا رئیسی چیزی بود چون بادیگارد داشت....از جاش بلند شد و اومد سمت ما...
همون پسره « به به جناب پارک.....
جیمین « باز چی میخواهی؟
پسره «( اشاره به لونا) عروسکت رو برای چند ساعت قرض میدی؟
لونا « نگاه خریدارانه ای بهم کرد و در کمال پرویی این حرفو زد...خیلی عصبانی شده بودم و حرکاتم دست خودم نبود...برای همین بلند شدم و محکم زدم توی گوشش....هی گوش کن من اسبابازی تو نیستم....حق نداری راجب من اینطوری صحبت کنی.....با عصبانیت بهم خیره شد و دستش رو بلند کرد چشمام رو بستم اما خبری نشد.....وقتی چشمام رو باز کردم دیدم تهیونگ دستش رو گرفته.....
جیمین « خیلی آروم جام شراب رو روی میز گذاشتم و پوزخندی زدم.....قبل اینکه من جوابت رو بدم خودش جوابت رو داد.....( نگاه برزخی) مطمئن باش اگه دستت به افراد من بخوره قلمش میکنم....در ظمن معامله کنسله....اینو به برادرت بگو.....تهیونگ! باقیش با تو
لونا « جیمین دستم رو محکم گرفت و فرصت حرف زدن بهم نداد بعدش از سالن بیرون اومدیم و صدای شلیک اومد.....ارباب...اخ یواش تر
جیمین « کوفتو ارباب....مگه نگفتم نگو ارباب....
لونا « ب...ببخشید....دستم رو ول کرد و اشاره کرد توی ماشین بشینم.....بدون هیچ حرفی رفتم و توی ماشین نشستم
تهیونگ « یه کم سر و صدا همیشه برای ما لازم بود.....بعد از اینکه افراد هی جاعه ( همون پسره) رو زدم یقیه اشو گرفتم و گفتم « برو یه دختر دیگه برای گند کاری هات پیدا کن....اون دختر خط قرمز این بانده....با مشتی که بهش زدم روی زمین اوفتاد و بعد از اینکه کتم رو تکوندم از سالن خارج شدم...
اهم استایل لونا و جیمین و تهیونگ
ببخشید کار دارم نمیتونم جواب کامنت ها و لایک ها رو بدمـــ... اومدم هم شات میکنم فرصت ها رو هم به کامنت های خوبتون جواب میدم⛄💙💙🐾سارانگههههه
۷۷.۲k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.