ازدواج اجباری p ۷

[پرش زمانی به فردا](یا همون صبح)
ویو ملیسا💖✝
صبح بلند شدم دیدم جیمین هنوز خوابه انقدر کیوت بود که میخواستم بوسش کنم و یه جیغ بکشم ولی در گوشش گفتم
ملیسا:جیمینا، موچی، چیم چیم، جیمین شی، پاکر جیمین
جیمین:باشه بیدار شدم جانم عشقم
ملیسا:پاشو بریم حاضر شیم بریم کمپانی پسرا منتظرن
جیمین با حرف ملیسا یادش افتاد که یک ایدل هست پس سریع رفت و یک دوش گرفت و موهاش رو خوشک کرد و یک لباس پوشید(عکسش رو میزارم)و بعد از اون ملیسا رفت حموم و موهاش رو خوشک کرد و یک پوشید(عکسش رو میزارم) و بعد راه افتادن سمت استادیو و جیمین رفت تا لباسش رو عوض کنه و لباس تمرین رو بپوشه و ملیسا بیرون از اتاق پروو واستاده بود تا جیمین بیاد و با هم برن سمت اتاق تمرین بلاخره جیمین بعد از نیم ساعت از اتاق پروو اومد بیرون و با ملیسا سمت اتاق تمرین راه افتادن
منشی:سلام اقای پاک جیمین
جیمین:سلام
منشی:ببخشید ولی این خانوم محترم نمیتونن برن داخل اتاق تمرین
جیمین:ببخشید ولی ایشون زن من هست و من میگم که با من بیاد داخل اتاق تمرین
ملیسا:خب جیمین من میرم خونه اشکالی نداره
جیمین:نه تو اینجا میمونی پیش من
جیمین ویو💖
با حرف من ملیسا خاصی تو چشماش به وجود اومد و یه لبخند کیوت

ادامه دارد.. . .. . .
اسکی ممنوع❌