تک پارتی جونکوک وقتی مافیاست و ازش فرار میکنی و گیرت میار
#تک پارتی جونکوک وقتی مافیاست و ازش فرار میکنی و گیرت میاره(درخواستی )
با سرعت داشت میدوید طوری که حتی نمیتونست ضربان قلبش هم بشنوه همینطوری که چشماشو بسته بود سرش پایین بود یهو به تنه درخت بزرگی برخورد کرد....
اون حتی بدون اینکه خودش بدونه وارد جنگل شده بود
تو این شب یه دختر تک و تنها تو یه جنگل سوت و کور و تاریک زیر یه درخت بزرگ نشست اون فقط به فکر فرار بود طوری که یادشم رفته بود کفش بپوشه....
با هر باد زوزه گرگ ها تن دخترک میلرزید نمیدونست چیکار کنه میترسید اون زیادی کوچیک بود فقط ۱۸ سالش بود پدرش معتاد به الکل بود و قمار میکرد و چون پولی براش نمونده بود اینبار اومده بود از دخترش استفاده کنه با فروختنش به بزرگترین مافیای کره پول خوبی به جیب زد....
دخترک که همینطوری داشت به زندگیش فکر میکرد با خودش گفت
ات: ای کاش هیچ وقت به این دنیای لعنتی نمیومدم....
کوک: چرا پرنسس؟؟
_باصدایی که شنید زود از سر جاش بلند شد با ترس به پسر روبرویش نگاه میکرد نمیدونست فرار کنه یا بمونه....
ات: هق لطفا ولم کن من.... من به هیچ دردت نمیخورم
پسرک با این حرف دخترک پوزخند صدا داری زد
کوک: واقعا.....ولی من از ته قلبم عاشقتم:>>>
ات: چ...چی؟؟
پسرک با قدم های اهسته به معشوقش نزدیک شد و دستشو رو کمر دخترک گذاشت و تن کوچولو سردش رو به اغوش کشید
کوک: من اولین بارمه عاشق میشم پس میشه قلبمو بهت بدم فرشته بی بالم:>
و با اون حرف بوسه عاشقانه ای رو اغاز کردند.....
تمامممم
امیدوارم خوشتون بیاد و ملسی که حمایت میکنید 🥹
راستی خانوادمون ۵۰۰ تایی شده
هوراااا🫠🥹🪻
ملسی به خاطر حمایت هاتون هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز پونصد تایی شیم🫣🫡
لایکا بالای ۳۰
میشه کامنت بزارین؟؟
لطفا..
توت فرنگی ها🫧🪷🪼
حمایت؟؟
اره گلم میتونی بفرستی🫧🪩
با سرعت داشت میدوید طوری که حتی نمیتونست ضربان قلبش هم بشنوه همینطوری که چشماشو بسته بود سرش پایین بود یهو به تنه درخت بزرگی برخورد کرد....
اون حتی بدون اینکه خودش بدونه وارد جنگل شده بود
تو این شب یه دختر تک و تنها تو یه جنگل سوت و کور و تاریک زیر یه درخت بزرگ نشست اون فقط به فکر فرار بود طوری که یادشم رفته بود کفش بپوشه....
با هر باد زوزه گرگ ها تن دخترک میلرزید نمیدونست چیکار کنه میترسید اون زیادی کوچیک بود فقط ۱۸ سالش بود پدرش معتاد به الکل بود و قمار میکرد و چون پولی براش نمونده بود اینبار اومده بود از دخترش استفاده کنه با فروختنش به بزرگترین مافیای کره پول خوبی به جیب زد....
دخترک که همینطوری داشت به زندگیش فکر میکرد با خودش گفت
ات: ای کاش هیچ وقت به این دنیای لعنتی نمیومدم....
کوک: چرا پرنسس؟؟
_باصدایی که شنید زود از سر جاش بلند شد با ترس به پسر روبرویش نگاه میکرد نمیدونست فرار کنه یا بمونه....
ات: هق لطفا ولم کن من.... من به هیچ دردت نمیخورم
پسرک با این حرف دخترک پوزخند صدا داری زد
کوک: واقعا.....ولی من از ته قلبم عاشقتم:>>>
ات: چ...چی؟؟
پسرک با قدم های اهسته به معشوقش نزدیک شد و دستشو رو کمر دخترک گذاشت و تن کوچولو سردش رو به اغوش کشید
کوک: من اولین بارمه عاشق میشم پس میشه قلبمو بهت بدم فرشته بی بالم:>
و با اون حرف بوسه عاشقانه ای رو اغاز کردند.....
تمامممم
امیدوارم خوشتون بیاد و ملسی که حمایت میکنید 🥹
راستی خانوادمون ۵۰۰ تایی شده
هوراااا🫠🥹🪻
ملسی به خاطر حمایت هاتون هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز پونصد تایی شیم🫣🫡
لایکا بالای ۳۰
میشه کامنت بزارین؟؟
لطفا..
توت فرنگی ها🫧🪷🪼
حمایت؟؟
اره گلم میتونی بفرستی🫧🪩
۱۰.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.