پارت ۴۵ ( برادر خونده )
بعد از رفتن خانوم لی به دوربین عکاسی تو دستم نگاه کردم من کار باهاشو بلد بودم ولی هیچوقت فکر نمیکردم خانوم لی به من این اجازه رو بده هم خوشحال بودم هم استرس داشتم یعنی میتونستم از پس این کار بر بیام عاا چه خوب شد امروز تا بعد از ظهرکار خاصی نداریم اوممم حالا چیکار کنم با اومدن اسم پشت بوم تو ذهنم با خوشحالی گفتم اره میرم همونجا تازه حالو هوام هم عوض میشه با قدم های تند حرکت کردم ک تو راهرو با دیدن جونگ کوک و تهیونگ که درست روبه روم قرار گرفته بودن نفسم تو سینم حبس شد تهیونگ با لبخند مستطیلی شکل همیشگیش گفت : سلام سورا _سلام😊 جونگ کوک:داری کجا میری 😐 _جای خاصی نمیرم 😐 تهیونگ:هی کوک چیکارش داری کجا میره جونگ کوک:نه من کاری باهاش ندارم تهیونگ:راستی سورا حالت خوبه چند وقته اصن ندیدمت کجایی _خوبم ممنون خودت میدونی چند وقته میرم سر کار تهیونگ:عاره اینو که میدونم ولی خوب وقتی اینجایی چرا اصن نمیای از ما خبر بگیری _ شرمنده کارام زیاده ولی از این به بعد اگه شد میام حتمن🙂 تهیونگ:خیلی خوبه ولی یادت نره _باشه پس من برم دیگه
تهیونگ:برو مواظب خودت باش خداحافظ _خداحافظ از شون دور شدم اروم اروم از پله ها بالا رفتم و در پشت بومو باز کردم مثله همیشه رفتم جای همیشگیم نشستم نفس عمیقی کشیدمو کار با دور بین سخت نیست من میتونم یعنی عکاسبرداری امروز از گروه بی تی اسه یا تی اکس تی من که چیزی نمیدونم ولی الان جونگ کوک و تهیونگو دیدم پس عکاسی امروز مربوط به بی تی اسه جالبه جونگ کوک الان اونقدر حرف نزد چیزی نگفت اون جونگ کوکی که من میشناسم اینجوری نیست حالت چهره اش یه جوری بود مثله همیشه نبود یعنی حالش خوبه نکنه اتفاقی افتاده براش فکر میکنم دارم نگرانش میشم ایا واقعن این نگرانی عادیه امیدوارم چیزی نباشه از زبان هیونینگ کای: با دو از پله ها بالا رفتم شاید اینبار اومده باشه میخوام اگه دیدمش بهش بگم دستبندش پیش منه در پشت بومو اروم باز کردم و وارد پشت بوم شدم به دور ورم نگاه کردم کسی نبود شاید سرجای همیشگی که میشینه باشه درست حدس زدم چهر ه اش از دور ناراحت غمگین بود زانوهاشو تو بغلش گرفته بودو یه گوشه نشسته بود نزدیکش رفتمو اسمشو صدا زدم اولش تعجب کردولی بعدش با لبخند گفت:سلام
_سلام خوبی سورا:خوبم تو چطوری _منم خوبم ببینم بازم که ناراحتی سورا :ناراحت نیستم☺ _عاا نکنه بازم گریه کردی سورا:نه اینبار گریه نکردم _پس چیشده سورا:هیچی تو فکر بودم _چه فکری اینقدر ناراحتت کرده سورا خندیدو گفت :مهم نیس _بگو شاید درکت کردم سورا :راستش .... چند ثانیه مکث کردو گفت:به نظرت مدام فکر کردن به یکی چه نشونه ای داره _بستگی داره کی باشه سورا:نه خوب همینجوری بگو _ نمی دونم ولی من فکر میکنم اگه به یکی خیلی فکر کنی نشونه اینه که دوسش داری یا عاشقش شدی سورا :مطمئنی _من که اینجوری فکرمیکنم سورا:جالبه ولی میشه اینجوریم فکر نکرد مثلن؟؟ از حرفش خندم گرفته بودسورا با تعجب نگام کردو گفت:چرا میخندی جوابمو بده میشه یعنی؟؟😐
تهیونگ:برو مواظب خودت باش خداحافظ _خداحافظ از شون دور شدم اروم اروم از پله ها بالا رفتم و در پشت بومو باز کردم مثله همیشه رفتم جای همیشگیم نشستم نفس عمیقی کشیدمو کار با دور بین سخت نیست من میتونم یعنی عکاسبرداری امروز از گروه بی تی اسه یا تی اکس تی من که چیزی نمیدونم ولی الان جونگ کوک و تهیونگو دیدم پس عکاسی امروز مربوط به بی تی اسه جالبه جونگ کوک الان اونقدر حرف نزد چیزی نگفت اون جونگ کوکی که من میشناسم اینجوری نیست حالت چهره اش یه جوری بود مثله همیشه نبود یعنی حالش خوبه نکنه اتفاقی افتاده براش فکر میکنم دارم نگرانش میشم ایا واقعن این نگرانی عادیه امیدوارم چیزی نباشه از زبان هیونینگ کای: با دو از پله ها بالا رفتم شاید اینبار اومده باشه میخوام اگه دیدمش بهش بگم دستبندش پیش منه در پشت بومو اروم باز کردم و وارد پشت بوم شدم به دور ورم نگاه کردم کسی نبود شاید سرجای همیشگی که میشینه باشه درست حدس زدم چهر ه اش از دور ناراحت غمگین بود زانوهاشو تو بغلش گرفته بودو یه گوشه نشسته بود نزدیکش رفتمو اسمشو صدا زدم اولش تعجب کردولی بعدش با لبخند گفت:سلام
_سلام خوبی سورا:خوبم تو چطوری _منم خوبم ببینم بازم که ناراحتی سورا :ناراحت نیستم☺ _عاا نکنه بازم گریه کردی سورا:نه اینبار گریه نکردم _پس چیشده سورا:هیچی تو فکر بودم _چه فکری اینقدر ناراحتت کرده سورا خندیدو گفت :مهم نیس _بگو شاید درکت کردم سورا :راستش .... چند ثانیه مکث کردو گفت:به نظرت مدام فکر کردن به یکی چه نشونه ای داره _بستگی داره کی باشه سورا:نه خوب همینجوری بگو _ نمی دونم ولی من فکر میکنم اگه به یکی خیلی فکر کنی نشونه اینه که دوسش داری یا عاشقش شدی سورا :مطمئنی _من که اینجوری فکرمیکنم سورا:جالبه ولی میشه اینجوریم فکر نکرد مثلن؟؟ از حرفش خندم گرفته بودسورا با تعجب نگام کردو گفت:چرا میخندی جوابمو بده میشه یعنی؟؟😐
۷۰.۶k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.