عصر تنهائی و خماری
عصر تنهائی و خماری
«السّاعه»
آخرالزمان در تعبیر قرآنی در یک کلام عصر جبری تفرید و تجرید نفس بشر است که در آن دوران جز خدا یار و یاوری نیست و آدمی نیز مطلقاً هیچ راه گریزی از خویشتن خویش هم ندارد . این مترادف با معنای قیامت و السّاعه می باشد .
السّاعه به معنای حاکمیت اکنون در نفس بشر است . این سلطه همان قلمرو تنهائی جبری است که امکان گذشت زمان را در نفس نمی دهد زیرا آدمی فقط در جریان عبور زمان در نفس و روان خویش است که می تواند از خود بگریزد و بر خاطرات و خیالات پناه برده و خود را در آن گم و گور نماید .
به بیان دیگر آخرالزمان به معنای السّاعه همانا واقعۀ از جریان افتادن روان بشر است و مصداق ساکن روان و روان ساکن به تعبیر مولوی می باشد :
کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم
چرا که عارفان نخستین پیشقراولان قیامت نفس و کاشف السّاعه (حال) بوده اند که از رودخانۀ تاریخ به دریای ساکن وجود پیوسته اند و لذا روانشان ساکن شده است . این همان محشر هستی و اقیانوس حضور حق و محضر حضرت باریتعالی می باشد .
در حضور اوست که هر حرکتی از جریان می افتد و هر کسی مجبور است که حاضر باشد و دیگر امکان غیبت و گریز و نسیان نیست . پناه بردن به مخدرات هم فقط برای لحظاتی امکان گریز از السّاعه را میدهد و سپس حضور را دو صد چندان می سازد که عین خماری است در حضور مستی الستی . بشریت در عرصۀ آماده باش بسر می برد : السّاعه !
تنهائی همان خماری است و جز در عشق به کسی که در حضورش حاضر است رفع نمی شود .
(استاد علی اکبر خانجانی،دائرة المعارف عرفانی،ج2،فصل اول)
لینک دانلود این کتاب:
https://www.khanjany.org/theosophical-encyclopedia
«السّاعه»
آخرالزمان در تعبیر قرآنی در یک کلام عصر جبری تفرید و تجرید نفس بشر است که در آن دوران جز خدا یار و یاوری نیست و آدمی نیز مطلقاً هیچ راه گریزی از خویشتن خویش هم ندارد . این مترادف با معنای قیامت و السّاعه می باشد .
السّاعه به معنای حاکمیت اکنون در نفس بشر است . این سلطه همان قلمرو تنهائی جبری است که امکان گذشت زمان را در نفس نمی دهد زیرا آدمی فقط در جریان عبور زمان در نفس و روان خویش است که می تواند از خود بگریزد و بر خاطرات و خیالات پناه برده و خود را در آن گم و گور نماید .
به بیان دیگر آخرالزمان به معنای السّاعه همانا واقعۀ از جریان افتادن روان بشر است و مصداق ساکن روان و روان ساکن به تعبیر مولوی می باشد :
کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم
چرا که عارفان نخستین پیشقراولان قیامت نفس و کاشف السّاعه (حال) بوده اند که از رودخانۀ تاریخ به دریای ساکن وجود پیوسته اند و لذا روانشان ساکن شده است . این همان محشر هستی و اقیانوس حضور حق و محضر حضرت باریتعالی می باشد .
در حضور اوست که هر حرکتی از جریان می افتد و هر کسی مجبور است که حاضر باشد و دیگر امکان غیبت و گریز و نسیان نیست . پناه بردن به مخدرات هم فقط برای لحظاتی امکان گریز از السّاعه را میدهد و سپس حضور را دو صد چندان می سازد که عین خماری است در حضور مستی الستی . بشریت در عرصۀ آماده باش بسر می برد : السّاعه !
تنهائی همان خماری است و جز در عشق به کسی که در حضورش حاضر است رفع نمی شود .
(استاد علی اکبر خانجانی،دائرة المعارف عرفانی،ج2،فصل اول)
لینک دانلود این کتاب:
https://www.khanjany.org/theosophical-encyclopedia
۳۰۶
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.